1- مباني روششناسيِ شناخت در حوزۀ واقعيتها( فاعل شناسا و موضوعها)
2- مباني و نحوۀ ايجاد شناخت از ديدگاه روانشناسي جديد
3- محدودۀ شخصيتي فاعل شناسا
4- «نقشِ» اجتماعي فاعل شناسا
5- مباني روش شناسي شناخت در حوزه حكم ها( حكم شناسي)
6- حكم عقلي محور
7- ظنّ هاي معتبر: (ظنون معتبر)
کتابی که پیش روی دارید، شمهای از رسالۀ عقل و شوق رهآورد تجربهای متفاوت از «روش شناسی[1] شناخت» در حوزۀ علم حقوق و در پاسخ به نیاز نسل یا نسلهایی است که در جستجوی حقیقت به آستانۀ زمان جان سودهاند و در نهایت به طرفهای از «حق» بسنده میکنند.
حق در دنیای خاکی تبلور تقسیم قدرت و توزیعِ هر آنچه که خواستنی است محسوب میشود، تا از این راه پاسخ به نیازهای انسانها میسر گردد. حقوق نیز، در دنیای خاک رسالتی حداقلی دارد که همانا تقسیم و توزیع قدرت به صورت عادلانه و منصفانه است تا از این راه آرامش و سعادت دنیای خاکی انسانها را تأمین کند و شاید اگر توانست در رسالتی حداکثری این سعادت را تا ابدیت جاری نماید.
مالکی که حق مالکیت دارد، قدرتی را به طرفه بسته تا از آن بهره برد. زنی که شویی برگزیده، یا دختری که پدری را عشق میورزد، قدرت و توانی را به خدمت گرفته تا به نیازهای عاطفی و یا مادی خود واصل آید.
کارکرد حقوق در این رویکرد همانا تبلور همۀ عدالت و انصاف و شفقت زمینی در زلال نورِ قواعد حقوق است که گاه به فهمِ ناصواب یا وهمِ مضمر در سریر عقل به جور و سیاهی ضجهآلود ستم دیدگان به فرود دوزخ میانجامد. پس فهم حقوق و حقها، مرزی میان نیکی و بدی است.
در این دایرۀ سخت موحش که گاه به فهمی ناصواب، آرامش بهشتی به آشفتگی دوزخ سوزان تبدیل میشود، چارهای جز درک و شناختِ دنیای حقها و تبیین راه و روش تحقق شناخت نیست.
صورتبندی شناخت دنیای حقها در جهانهای ممکن، دستکم در سه ساحتِ امکانی چنین است:
1. جهان انسانها که حق را در قالب قانون وضع می کنند یا در قالب حکم قضایی رای صادر می نمایند، یا آن را در قالب دکترین حقوقی تفسیر میکنند، که به آن جهانِ «فاعل شناسا» و «کنشگر اجتماعی»[2] گوئیم. (دفتراول از کتاب اول)؛
2.جهانِ روابط اجتماعی بهعنوان موضوعها و واقعیتهای اجتماعی که ناشی از روابط بین انسانها فارغ از دنیای حقوق است. جهان موضوعها. ( دفتر دوم از کتاب اول)؛
3.جهان متنها که در آن با یک «وجودِ متنی» مواجه هستیم که به غایت خاص تدوین و زمانی دیگر در مقام تفسیر با «نگاهی» متفاوت از واضعانِ آن «وجود متنی»، به نظارۀ آن مینشینیم تا «متن» را در قالب زمان حاضر بازخوانی کنیم. جهان حکم ها.( کتاب دوم).
پس در این دیدگاه باید به شناخت این سه جهان ممکن پرداخت تا امکان فهم تمامی ابعاد یک رابطۀ اجتماعی فراهم آید، باشد تا در این طریق، بیشتر امکان احقاق حق یا تقسیم منصفانۀ قدرت فراهم آید.
از این روی در کتاب اول به روششناسی شناختِ «فاعل شناسا» و «موضوع ها» میپردازیم. در این تحلیل، در دفتر اول از کتاب اول به بررسی «روش شناختِ خود فاعل شناسا» و «روش شناخت در نزدِ فاعل شناسا» میپردازیم تا از این طریق نحوۀ تعامل فعال فاعل شناسا با واقعیتهای اجتماعی را بتوان دریافت.
تعاملات اجتماعی و در نهایت روابط حقوقی توسط قانونگذاران، دادرسان، وکلا، مأموران اجرای دستورها، نمایندگان قوۀ مجریه و نیز دکترین، به دایرۀ وجود راه مییابد و در قالب قانون، بخشنامه، رأی قضائی، تفسیر حقوقی متعین میگردد. پس خالق آن در نهایت انسان است. از این روی بررسی نحوۀ تحقق شناخت و نیز نحوۀ تفکر و شخصیت و نقش اجتماعی این کنشگران اجتماعی با رویکردی روانشناسانه و نیز فلسفی به خواننده کمک میکند که بتواند تصمیم آتی صاحب منصب و قدرتی را پیشبینی کند. از آن به شناخت فاعل شناسا ( انسان) یاد می کنیم.
در دفتر دوم از کتاب اول با موضوعها و واقعیتهای اجتماعی مواجه هستیم که خود ثمرۀ تعامل پیچیدۀ روابط انسانی در حوزههای مالی و مادی و نیز، در حوزههای هنجاری و اخلاقی است. تحلیل این موضوعها ثمرۀ تحلیل و بررسی نظریههای علوم اجتماعی با عنوان «استقراءباوری سنتی و علمی»، «ابطالپذیری پوپری»، «ساختارگرایی»، «کارکردگرایی»، «رفتارگرایی» و «نظریههای پسامدرن» است تا از این طریق، جنبههای مختلف یک واقعیت اجتماعی تبیین شود. از آن به روش شناخت واقعیتها ( موضوعها) یاد مینماییم.
پس در این مرحله با شناخت فاعل شناسا و واقعیتهای اجتماعی بهعنوان موضوع، به جنبههایی از شناخت نائل میآییم که براساس آن میتوان به «جهانِ حکم ها» پای گذارد.
جهان حکم ها، موضوع کتاب دوم است. بدیهی است تاریخ بشریت در جستجوی درکِ«وجود متنی»، که مأوای «حکم ها» است از غنیترین مباحث فلسفۀ یونان تا پیچیدهترین مفاهیم زبانشناسی و معرفتشناسی امروز را با خود به همراه دارد. نگارنده امید دارد آنچه را که «حکمشناسی»نامیده، در امتزاج با شناخت از «فاعلشناسا» و «درک موضوعِ مورد شناخت» بتواند «راهنمای علمی-عملی» برای تبیین متون غیروحیانی شود و در گذار از سرگشتگی در متونِ کهن و ورود به دنیای «شناخت» آنها راهگشا باشد.
در دفتر اول از کتاب دوم (حکمها) به مبانی شناخت حکمها از طریق «عقل» در قالب «عقلِ فلسفیِ محض» و «عقل عملی» میپردازیم. جستجوی در قواعد «عقل محض» به انجام میرسد و نیز «عقل عملی»، که از آن به «جایگاه شک» یاد مینمایند، براساس فلسفۀ سنتی و قواعد اصول فقه تحلیل میشود.
سپس در دفتر دوم از کتاب دوم به بحث «ظنون معتبره» میپردازیم که در دو بخش بهعنوان «ظن غالب» و «ظن مغلوب» تبویب میشود.
«ظن غالب»[3] چهرهای از حکمِ شبهعقلی است که بهواسطۀ «جزئیت در معنا» امکان ابهام معنایی در آن وجود ندارد و راه تفسیر در آن سخت محدود است.
ولی در «ظن مغلوب» با غوغای اندیشهها مواجهیم که با دو «رویکردِ سنتی اصول فقهی» و «رویکرد اجتماعی نوین» به آن نظر داشتهایم. بنابراین از «رویکرد متنمحور» در این دو جریانِ علمی شروع و با «رویکرد فهم محور» به پایان رساندهایم.
باری در رویکرد سنتی اصول فقهی، ابواب اصول فقه نیز، با رویکردی جدید و از منظر متفاوت به رشته تحریر درآمده است. همچنین در رویکرد اجتماعی، هم از مبانی «زبانشناسی» و «معنیشناسی» بهره گرفته شده و هم از نظریههای «ساختارگرا»، «کارکردگرا»، «رفتارگرا» و نیز، «تحلیل هرمنوتیک» و «تحلیل اقتصادی»، شمهای ارائه داده شده تا خواننده با تمام روشهای شناخت آشنا گردد و از هر کدام به فراخور موضوع و جایگاه فاعل شناسا بهره برد.