واکاوی مفهومی اخلاق زیستی، گستره و حوزههای کارویژه آن[1]
اخلاق زیستی در زمرة سپهرهای اندیشه ای بین رشته ای است که از آمیزش دو موضوع اخلاق و زیست شکل گرفته است و بر دامنه قلمروهای فکری ای که به این دو عرصه ارتباط مییابند، نظارت کرده و از نظرگاه ارزشهای اخلاقی خویش، این دانش و علوم را مورد مداقه قرار میدهد.
با این حال، از آنجا که اخلاق زیستی گسترة اندیشه ای جدیدی است که عمر آن به بیش از چند دهه نمیانجامد و بسیاری از زوایای آن هنوز ناپیدا مانده است، به نظر میرسد که درک درست و وقوف بیشتر بر وادی مفهومی و گستره عملی آن، گام نخستین باشد. بدین سان، پویش معنایی و گستره پویی اخلاق زیستی، گام آغازین در راستای وقوف بر این سپهر تازه بین رشته ای است.افزون بر این، شناسایی حوزههای کارویژه ای آن هم میتواند ما را در این مسیر بیشتر یاری رساند.
بند نخست: اخلاق زیستی: پویش معنایی، گسترههای فکری مرتبط و پیشینه
اگرچه اخلاق زیستی به منزله سپهری برای بررسی و اعمال اصول اخلاقی و حقوقی-قضایی نزدیک چهار دهه پیشین پدیدار گردیده است، با این وجود، رشد و گسترش آن چشمگیر و قابل ملاحظه است. در واقع، اخلاق زیستی در کنار اینکه به شدت از فلسفه تغذیه میکند، بسیاری از استدلالها و ادعاهایش در روند عملی رشتههای تخصصی پزشکی، علوم حیاتی و حقوق تاثیر گذاشته است. افزون براین، استدلال و ادعاهای متفکرین اخلاق زیستی، در قلمرو سیاسی که خود بر طرح و برنامه سیاست عمومی و حقوق، پذیرش یا رد اشکال تحقیقات علمی و پزشکی، شناسایی اولویتهای بودجه عمومی، و جایگیرسازی ارزشها، انتظارات و ایده آلهای اجتماعی اثر میگذارد، رشد روزافزونی دارد. با اینکه اخلاق زیستی در معنای خاص آن، محدود به روابط نسبتاً خصوصی و مقدس میان پزشکان و بیماران میشود، به نحو روز افزونی در جنب و جوش است تا پایگاهی محوری در گفتمان سیاسیِ جوامع از نظر فناوری پیشرفته به خود اختصاص دهد.[2] باید اذعان داشت که اخلاق زیستی در این مفهوم به عنوان رشته ای تخصصی مبین تکامل هنجارهای سکولار برای تحقق روابط میان پزشکان و بیماران است، به ویژه در زمینه لحظههای بنیادی که بیمار باید با در اختیار قراردادن جسم اش به شیوههایی رضایت دهد که میتواند در زمینههای دیگر به عنوان نقض تمامیت جسمانی تلقی گردد.[3]
الف) واژه شناسی و مفهوم شناسی
در نظر اول، وقوف بر معنای اخلاق زیستی از نظرگاه واژه ای[4] و دانش- واژه ای[5] میتواند یاری گر ذهن ناآشنا در درک معنا و پهنه مفهومی آن باشد.
- واژه شناسی
دانش-واژه اخلاق زیستی محصول ترکیب واژه یونانی «bio» به معنای «زیست، حیات» و واژه «ethos» به معنای «رفتار» است که در سال 1927 توسط فریتس یور[6] ابداع گردید. در سال 1970، وان رنسلر پاتر[7]، زیست شناس آمریکایی، این دانش-واژه را برای «علم بقا»[8] در مفهوم اکولوژی آن پیشنهاد داد[9] و آن را با دامنه مفهومی وسیع تری از جمله همبستگی به زیست کره[10] در راستای حفظ آن، و از این رو، تولد و ایجاد «اخلاقی جهانی» بکاربرد؛ یعنی، وی از آن به عنوان رشته ای تخصصی یاد کرد که بیانگر علقه و رابطه ای میان زیست شناسی، بوم شناسی، پزشکی و ارزشهای انسانی به منظور دست یابی به بقای هر دوی موجودهای انسانی و سایر گونههای حیوانی بود. در این نگرش، اخلاق زیستی به موضوعهای اخلاقیِ ناشی از بهداشت مراقبت و علوم زیست اخلاقی میپردازد.
- مفهوم شناسی
اخلاق زیستی از دو نگرگاه تعریف میگردد. به واقع، از نظر دامنه کاربرد اخلاق زیستی، میتوان آن را در دو قلمرو عام و خاص تعریف کرد.
2-1) تعریف عام
اخلاق زيستي در معنایي موسع، بر اهميت و افاده محيطي و تكاملي استوار مي باشد و از اين رو، گسترههاي انساني و غير انساني و محیط طبیعی را دربر مي گيرد. در واقع، اخلاق زيستي در اين مفهوم با ابتنای بر ارزشهای اخلاقی بر توجه مضاعف به «معماي بقاي بشر»، يعني، بقاي مناقشه انگيز گونههاي انساني و حتي در نگاهي كلان تر، بقاي پر مناقشه ملتها و فرهنگها در محیطی طبیعی تاکید میکند.
در این معنا، اخلاق زیستی دربرگیرنده تمامی مسائل پیرامون حیات انسانی و لوازم آن است. به تعبیری دیگر، سه حوزة انسانی، حیوانی و محیطی را در خود جای میدهد، چندان که «به آن دسته از مسائل اخلاقی، اجتماعی و سیاسی اشاره دارد که به طور عام باید منشاء آن را در علوم زیستی جستجو کرد.»[11] از این نظرگاه، اخلاق زیستی به منزلة رشته ای تخصصیِ برگرفته از فلسفه کاربردی تلقی میگردد که در پاسخ به مشکلات هنجاری گوناگون، اظهارنظر حرفه ای میکند.[12] یعنی، «پرسشهای اخلاقیِ پیرامون حیات، بهداشت، علم، پزشکی و محیط زیست را شناسایی میکند»[13] و تلاش میکند که پاسخی برای آنها بیابد.
از این رو، اخلاق زیستی عام به مشکلات اخلاقی در تمامی حوزههای زیست محیطی، انسانی و جانوری میپردازد و درصدد پاسخ مناسب اخلاقی برای هر یک از آنهاست.
2-2) تعریف خاص
در این معنا، محور نخستین مطالعه، اخلاق پزشکی و مسائل و معضلات اخلاقی ناشی از آن در عرصههای گوناگون اجتماعی(سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) است. به واقع، اخلاق زيستي در این مفهوم، گستره اي نسبتاً نوين اندیشه ای در دنياي پژوهش و تحقيق فلسفي است كه عمر آن بيش از چند دهه نیست. این قلمرو، به صورت نظام مند، ابعاد اخلاقيِ- نظير تصور، تصميمها، رفتار و سياستهاي اخلاقي- علوم حياتي و مراقبت بهداشتي بررسی میکند و در اين راستا، از تنوع روش شناسيهاي اخلاقي در يك پهنه بين رشته اي بهره مي برد. در حقیقت، اخلاق زیستی به عنوان رشته ای تخصصی از رهگذر بهره گیری از اصول اخلاقی، مشکلات زیست پزشکی موثر بر حیات[14] را مطالعه کرده و با یافتن راه حلهای برون رفت از این مشکلات بر دو گستره کلان تمرکز مینماید: گستره ای که بر موضوعها و مشکلات مطروحه در عرصه اخلاق پزشکی عنایت دارد و میتوان از رابطه بیمار و پزشک، رضایت آگاهانه، قتل از روی ترحم و سقط جنین یاد نمود، و گستره ای که مسائل اخلاقی ناشی از کشفیات زیست شناختی جدید و پیشرفتهای زیست پزشکی مانند مهندسی ژنتیک، شبیه سازی انسانی، رحم جایگزین و مواردی از این قیبل را مورد تدقیق قرار میدهد.
بنابراین، اخلاق زیستی در این گستره، مطالعه شاخه ای از فلسفه اخلاق است که ارزشهای اخلاقی در علوم زیست پزشکی را مطالعه و مسائل اخلاقی ناشی از تحقیقات بر روی جانداران زنده و کاربردهای آن تحقیقات را مورد مداقه قرار میدهد. چندان که به منزله نظامی حاوی اولویتهای پزشکی و محیطی در راستای بقا و باززیستی قابل قبول، داوریهای ارزشی مربوط به رفتار انسانی در قلمروهای زیست شناسی و زیست فناوری را در بوته بررسی و ملاحظه قرار میدهد. از اين نظرگاه، اخلاق زيستي به (الف)حقوق و وظايف بيماران و متخصصين مراقبتهاي بهداشتي، (ب) حقوق و وظايف آزمودني و محققان و (ج) صورت بندي و نظم آرايي رهنمودهاي سياست عمومي براي مراقبت باليني و تحقيقات زيست پزشكي مي پردازد.
وانگهی، در این قلمرو خاص، اخلاق زیستی به بررسی و مطالعه موضوعات اخلاقی در مرحله پس از پیشرفتها و تحولهای دانش زیست پزشکی نیز میپردازد. در واقع، مطالعه فلسفی مناقشههای اخلاقی پس از پیشرفتهای زیست شناسی و پزشکی و در واقع، پیشرفتهای زیست فناوری است. موضوعهای مطروحه در این وادی اغلب موضوعهای مرگ و زندگی اند و معیارهای اخلاقی و زیست اخلاقی به مثابه ابزارهای بنیادین این قلمرو میتوانند در چارچوبهای شخصی، سازمان یافته[15]، نهادی[16] یا جهانی[17] نمودار گردند. برای نمونه، در این گستره، اخلاق زیستی در پی پاسخ گویی به این پرسش است که چه زمانی میتوان از فناوریهای زیستی اخیر در این حوزه بهره گرفت و در صورت بکارگیری، پیامدها و عواقب مثبت و منفی آنها کدامند.
فشرده سخن، اخلاق زیستی در معنای خاص با اینکه تمرکز نخستین اش بر اخلاق پزشکی است اما با دامنه ای اندکی بیشتر از آن، به مطالعه و بررسی مسائل و مشکلات اخلاقی در حوزه اخلاق زیستی پزشکی و پیشرفتها و فناوریهای زیست پزشکی و برآیندها و عواقب آنها در ارتباط با بشر و پیرامون آن، اعم از جانداران و محیط طبیعی میپردازد و سعی دارد در پرتو آموزههای مسلم اخلاقی و با توجه به شرایط موجود، پاسخهای مناسب و مقتضی ارائه نماید. تمرکز پژوهش حاضر، بر این معنای اخلاق زیستی است، با این تفاوت که تنها بر مقوله انسانی آن استوار است.
ب) اخلاق زیستی و گسترههای فکری مشابه و مرتبط
اخلاق زیستی به واسطه سرشت بین رشته ای که دارد با پاره ای از گسترههای فکری ارتباط داشته و هم پوشانی قابل توجهی با آنها دارد.
١) اخلاق زیستی (نظری) و اخلاق زیستی (کاربردی)
معنای دقیقی از اخلاق زیستی کاربردی در نوشتگان اخلاق زیستی ارائه نشده است. این مساله به دو سبب بنیادین برمی گردد: یکی اینکه اخلاق زیستی هنوز در مرحله جنینی به سر میبرد و بسیاری از زوایای آن ناشناخته مانده است، به نحوی که نوشتگان اخلاق زیستی همچنان از نظرگاه مفهوم شناسی به حد غنای لازم علمی نرسیده است و دیگری اینکه، واژه اخلاق زیستی کاربردی، هم پوشانی بیش از اندازه با اخلاق زیستی نظری داشته و جداسازی آنها امری دشوار است. اما، مساله روشن این است که این دو به لحاظ نظری باهم متفاوت بوده و در حقیقت، اخلاق زیستی نظری[18] به مثابه رشته ای تخصصی زیرمجموعه اخلاق، باید متمایز از اخلاق زیستی کاربردی[19] گردد.
در واقع، اخلاق زیستی نظری به منزله ابزاری نظارتی ظاهر میشود که عملکرد اخلاق زیستی کاربردی را بر مبنای آموزههای اخلاقی خویش مورد بررسی قرار داده و آنها را به نقد میکشد. اینکه اخلاق زیستی نظری باید از نظر انتقادی، اخلاق زیستی کاربردی را ارزیابی کند به این معنا نیست که اخلاق زیستی نظری باید همه مشکلات و تعارضهای حاصله در قلمرو وسیع اخلاق زیستی کاربردی را حل و فصل کند. هدف اخلاق و اخلاق زیستی نظری، ارتقای سطح هوشیاری و آگاهی جامعه نسبت به مشکلات زیست سیاست[20] و اخلاق زیستی کاربردی بوده و نیز حمایت از جامعه در راستای رشد و توسعه بیشتر این هوشیاری است. در این زمینه، اخلاق زیستی نظری تلاش میکند تا درها را برای درمان یا حل و فصل مناسب و عاری از تعصب مشکلاتِ مطروحه در این قلمرو موضوعیِ مناقشه انگیز باز کند.[21]
2) اخلاق زیستی و اخلاق پزشکی
اخلاق پزشکی به بحث و کاربرد ارزشها و مسئولیتهای اخلاقی در حوزههای نظری و عملی پزشکی میپردازد.[22] در نگاهی دیگر، این قلمرو اندیشه ای، اصول رفتار حرفه ای درست مربوط به حقوق و تکالیف پزشک، بیماران و کنشگران و نیز اعمال پزشکان در مراقبت از بیماران و در ارتباط با خانوادههای بیماران است.[23] اخلاق پزشکی، مطالعه ارزشها و داوریهای اخلاقی است، آنگونه که در وادی پزشکی اعمال میگردند. به دیگر تعبیر، اخلاق پزشکی به منزله رشته ای تخصصی، شامل کاربرد عملی در سرویسهای بالینی و نیز فعالیت درخصوص تاریخ، فلسفه، خداشناسی و جامعه شناسی خود است. اخلاق پزشکی به دنبال آن است تا در چارچوبی مضیق به عنوان اخلاق حرفه ای عملی فهمیده شود، در حالیکه اخلاق زیستی با تماس با فلسفه علم و موضوعات زیست فناوری، دامنه گسترده تری را به خود اختصاص داده و دغدغههای اخلاقی پردامنه تری دارد. با این حال، این دو حوزه اغلب هم پوشانی دارند و تمایز آنها بیشتر مساله سبک و شیوه است تا اجماع حرفه ای.
اخلاق پزشکی اغلب به اخلاق برای پزشکان، درست مانند اخلاق برای سایر شاغلان حرفه ای بهداشت مراقبت نظیر پرستاران، اشاره دارد. ورای اخلاق برای شاغلان حرفههای بهداشت مراقبت ( و گاهی اوقات، برای بیماران و خانوادهها)، اخلاق زیستی یا اخلاق زیست پزشکی در اواخر دهه 1960 و اوایل 1970 به واسطه توجه به شگفتیهای اخلاقیِ در معرض خطر در اثر فناوریهای پزشکی ظهور کرد؛ همان فناوریهایی که میتوانست طول حیات را فراتر از انتظارات پیشین افزایش دهد. اخلاق زیستی عموماً اخلاق اعمال و رویهها در علوم زیستی، پزشکی، محیطی و بهداشت مراقبت را بررسی میکند. به رغم تمایز کلی میان اخلاق پزشکی و اخلاق زیستی، این دانش واژگان، به وفور به عنوان مترادف بکاربرده میشوند.[24] این تمایل و رغبت بر بکارگیری دو مقوله مزبور به عنوان معادل هم در میان کنشگران پزشکیِ علاقه مند به اخلاق رایج تر است.[25]
اخلاق پزشکی که قدمتی به اندازه سوگندنامه بقراط دارد، مبنایی طبیعی برای رشته تخصصی نسبتاً نوپای اخلاق زیستی، به مثابه شاخه ای علمی که به شدت متاثر از فلسفه اخلاق بوده، فراهم میسازد. درک اساسی فلسفه اخلاق، که مطالعة تکلیف و تعهد اخلاقی است، برای درک اخلاق زیستی ضروری است. مشکل جایی است که مکاتب متفاوت و متنوعی در فلسفه اخلاق وجود دارد و احماعی هم درباره مبنای اخلاقی که از درون اخلاق زیستی باید اصولش را اخذ کند، وجود ندارد.
تا چندی پیش، به واسطه پیشینه اخلاق زیستی که به دنبال مقولههای اخلاق پزشکی پا به عرصه دانش به مثابه رشته ای تخصصی نهاده بود، در نگاه برخی از اندیشمندان عرصههای فلسفه، اخلاق، پزشکی و حقوق، اخلاق زیستی معادل نوین اخلاق پزشکی بود و این اندیشه البته همچنان هم کم و بیش به گوش میرسد و طرفدارانی برای خود دارد. طرز تلقی مزبور برخاسته از این واقعیت بود که اخلاق زیستی و اخلاق پزشکی هم پوشانی بیش از اندازه ای داشته و بسیاری از دغدغههای مورد مطالعه در وادی اخلاق پزشکی در قلمرو اخلاق زیستی هم مورد بررسی قرار میگیرد. پیروان این اندیشه چنین استدلال میکنند که «اگر شعاع مباحث اخلاق پزشکی را نُه سانتی متر فرض کنیم، شعاع مباحث اخلاق زیستی ده سانتی متر است. بنابراین، همان واژه اخلاق پزشکی را به یک سانتی متر باقی مانده نیز تعمیم دهیم»[26]
با این همه، مساله ای که این دو حوزه فکری را از هم متمایز میسازد، دامنه و سپهر فعالیتی آنهاست. با این بیان که دامنه اندیشه اخلاق زیستی فراتر از اخلاق پزشکی است، به نحوی که اخلاق زیستی به نوعی اخلاق پزشکی را در خود جای میدهد و از میان روابط چهارگانه منطقی، رابطه این دو حوزه، عام و خاص مطلق است. چندان که پاره ای نظیر کیوس و سینگر[27] چنین استدلال میکنند که گرچه اخلاق زیستی حوزه ای جدید اندیشه ای است و رواج آن مدیون پیشرفتهای اخیر آن در جامعه انسانی است اما میتواند نسخه بسیار قدیمی تر اخلاف پزشکی محسوب گردد. به نظر آنان، بدون تردید اخلاق زیستی مدعی اخلاق پزشکی به منزله بخشی از قلمرو خود است اما در بیشتر مواقع، اخلاق پزشکی رویکرد متفاوتی اتخاذ میکند. از نظر سنتی، اخلاق پزشکی مقدمتاً بر رابطه پزشک -بیمار و بر فضیلتهای یک پزشک خوب تمرکز کرده است. وانگهی این حوزه، ارتباط بسیار تنگاتگی با روابط میان دانشگاهیان در این حرفه دارد. از دیگر سوی، اخلاق زیستی، عملی بیشتر انتقادی است. [28] این گسترة نو، محدود به پرسش گری در باب ابعاد اخلاقی روابط پزشک-بیمار و پزشک-پزشک نبوده و به نحو مطلوب و به انحای گوناگون ورای قلمرو اخلاق پزشکی سنتی گام برمی دارد. هدف اخلاق زیستی، رشد یا حمایت از یک کد یا یکسری اصول نیست بلکه درک بهتر این موضوعهاست. درثانی، این پهنه اندیشه ای، پرسشهای فلسفی عمیق درباره سرشت اخلاق، ارزش حیات، شخص بودن و اهمیت موجود انسانی به دست میدهد. بالاخره اینکه، مسائل سیاست عمومی و رهنمودهی و کنترل علم را نیز دربرمی گیرد.[29]
هم پوشانی این دو حوزه فکری با نیم نگاهی به اصول هر دوی آنها بیش از پیش روشن میگردد. با اینکه برای اخلاق زیستی از نظرگاههای گونه گون، اصول چندگانه ای ترسیم میگردد اما در رویکردی غالب، استقلال عمل، فایده رسانی، عدم زیان باری و عدالت از اصول شناخته شده اخلاق زیستی برشمرده میشود. در این میان، اصول مزبور در کنار اصولی نظیر راستگویی، رازداری و حفظ حیات، بخشی از اصول اخلاق پزشکی نیز هستند. در نتیجه با عنایت به این اصول همسان میتوان به روشنی ارتباط و علقه این دو حوزه اندیشه ای را دریافت.
3) اخلاق زیستی و زیست پزشکی
زیست پزشکی، شاخه ای از علم پزشکی است که اصول زیستی و روانشناختی را در اعمال کلینیکی بکار میبرد. به تعبیر دیگر، شاخه ای از علم پزشکی است که قابلیت ارگانیسمها را در ایستادگی در مقابل فشار محیطی مطالعه میکند. زیست پزشکی، پزشکی بالینی مبتنی بر اصول علوم طبیعی است؛[30] یعنی شاخه ای از علم پزشکی است که به قابلیت انسانها در تحمل استرسها و تغییرات زیست محیطی میپردازد. از این رو، با اعمال اصل علوم طبیعی، به ویژه زیست شناسی و روانشناسی در پزشکی بالینی،[31] بیماریهای جسمانی انسان در اثر عناصر زیستی، شیمیایی، فیزیکی، و روانشناختی را مورد مطالعه قرار میدهد.[32]
اخلاق زیستی، از باب تمرکز موضوعی «زیستی و زیست شناسی» با زیست پزشکی از یک سوی و از نظر محوریت موضوعی این دو در گستره «پزشکی» از سوی دیگر با زیست پزشکی ارتباط مییابد. از این رو، در مقولاتی که در وادی زیست و پزشکی قرار دارد، این دو گستره با هم، هم پوشانی داشته و ارتباط مییابند. اگر زیست پزشکی بر اِعمال اصول زیستی و روانشناختی در اَعمال بالینی تمرکز دارد، اخلاق زیستی این عملکرد زیست پزشکی را از منظر اخلاقی مورد مداقه قرار داده، مسائل و مشکلات اخلاقی آن را در بوته نقد و بررسی قرار میدهد. از این رو، اخلاق زیستی، دانشی است که عملکرد پزشکی و زیست پزشکی را از نظرگاه اخلاق و اخلاق پزشکی مورد مطالعه قرار میدهد و چالشهای ناشی از اعمال اصول زیست شناختی و روانشناختی را در وادی پزشکی در بوته نقد و بررسی قرار میدهد.
فشرده سخن، زیست پزشکی، گستره ای فراخ از اخلاق زیستی را دربرمی گیرد که با تمرکز موضوعی بر پزشکی در قلمروهای زیستی، مسائل این حوزه را در ظرف موازین اخلاقی مورد مداقه قرار میدهد و سعی دارد تا در این وادی، به مشکلات و مسائل اخلاقی آن پرداخته و پاسخی مناسب بیابد.
4) اخلاق زیستی و حقوق زیستی
حقوق زیستی[33] شامل هر دو وادی حقوق زیست شناسی[34] و زیست شناسی حقوق[35] است. پیشرفتها در علوم زیست شناختی نظیر ژنتیک، زیست شیمی، زیست شناسی سلولی، زیست شناسی تولیدمثلی، زیست شناسی تکاملی، اکولوژی، علم عصب شناسی و علوم رفتاری به طور مداوم هر دو قلمرو جامعه و قوانینی که درصدد نظم بخشی، نظام مندی و حمایت از آن هستند را به چالش میکشند. حقوق زیستی کاربرد علم زیست شناسی را در راستای توصیف، تحلیل و ارتقای حقوق با تحلیل حقوقی علم زیست شناسی، نهادهای آن و کارکردهایش ترکیب کرده و درهم میآمیزد. در واقع، حقوق زیستی، بینشهای حاصله از چنین حوزههای تحقیقاتیِ به لحاظ زیست شناسی آگاهانه مانند حقوق و ژنتیک، حقوق و عصب شناسی، حقوق تولیدمثلی، زیست شناسی رفتاری، روانشناسی شناختی، حقوق و زیست فناوری، حقوق اختراع زیست فناوری[36]، اخلاق عصب شناختی، حقوق غذا و دارو و حقوق تنوع زیستی و سرانجام اخلاق زیستی را جمع آوری و کامل میکند.[37]
اخلاق زیستی از نظر «عنصر زیستی» با حقوق زیستی در حوزه ای هم اندیش قرار گرفته و در واقع، با هم در دامنه شمولی «خانواده زیستی» قرار میگیرند. به واسطه این ارتباط، اخلاق زیستی میتواند در مواردی که حقوق زیستی در موضوعهای زیستی مرتبط با پزشکی و اخلاق پزشکی به اتخاذ تدبیر مقتضی اهتمام میورزد، با کنکاش و تنویر زوایای اخلاقی آن موضوعها، رویکرد و موضع مناسبی در این زمینه به حقوق زیستی پیشنهاد دهد. در حقیقت، اخلاق زیستی با مطالعه مسائل و مشکلات اخلاقی در دامنه موضوعی حقوق زیستی، به منزله ابزاری بنیادین، شکل و نوع تدبیر حقوق زیستی را اعم از مثبت و منفی شناسایی کرده و به حقوق زیستی ارائه میدهد.
5) اخلاق زیستی و فلسفه
اگر فلسفه را رشته ای با سه مشخصه عقلانی، عام یا همگانی و رادیکال یا بنیادی بداینم، اخلاق به مثابه شاخه ای از آن برخوردار از این مشخصههای سه گانه است: عقلانی است؛ موضوع مطالعه فلسفه، سرشت انسانی از رهگذر خرد است و تنها با بهره گیری از مبانی عقلی است که اخلاق را مستدل میسازد؛ عام یا همگانی است؛ تمامی واقعیتها را وارسی میکند، نشان میدهد که همه چیز با همه چیز ارتباط مییابد. فلسفه در اخلاق نشان میدهد که قتل یا مرگ با آزادی سروکار دارد، آزادی با جسم در ارتباط است، جسم با معرفت و معرفت با اراده. فلسفه اخلاق همه این گزارهها را مدنظر دارد.[38] و رادیکال یا بنیادی است؛ ریشهها را میکاود؛ در اندرون لایههای پنهان و درونی ترین زوایا رسوخ میکند؛ و کاوش در مبانی خواسته اولیه اوست. در حقیقت، فلسفه اخلاق، همان گستره انديشه اي است كه پيش از «تصميم گيري» در زمينه یک مقوله به «درك و فهم» آن مبادرت مي ورزد؛ به واقع، بنياد مفاهيم اخلاقي را نشانه مي رود و در تلاش است تا پاره اي از مبادي و مباني الگو يا نظم موجود در ميان تنوع تصميات و اعمال اخلاقي افراد و جامعه را كشف نمايد
با این اوصاف، فلسفه اخلاق نوعی هنر است؛ هنر انجام رفتارهای آزاد و مبتنی بر خرد.[39] فلسفه اخلاق، صورتی از زندگی است[40] و زندگی انسان یک کاوش پیشرونده در جهت دست یابی به بهروزی؛ تلاشی است مداوم برای حصول به بهروزی از رهگذر اعمال و رفتاری آزاد؛ رفتاری آزاد از این منظر که هم اندیش با ژان پل سارتر، چون انسان محکوم به آزادی است، از این رو، بهروزی اش با آزادی اش رابطه ای ملازم میسازند که چون یکی نباشد دیگری نشاید و برعکس؛ یعنی، بهروزی آزاد-محور موجود انسانی. جان کلام بحث، ملازمه سه عنصر انسان، آزادی و بهروزی است که فلسفه از رهگذر اخلاق، خرد را به همهمه وا میدارد که تراوشی نماید و مسیر بهروزی را با توسل به آزادی برای این سوژه روشن نماید. بدین سان، «رفتار انسانی» در کنار «رفتار انسان» که گزاره نخست از «آزادی و اراده وی» سیراب میگردد و دیگری از «سرشت طبیعی و غیرارادی اش» به سمت و سویی در حرکت است که آرمان غایی اش رخساره برافروزد. از این روست که فلسفه اخلاق نظریه ای ناظر بر سعادت و بهروزی انسان، و به واقع، رهنمودی برای رسیدن به خوشبختی است.[41] این خوشبختی همان تحقق انسانیت اوست، یعنی رسیدن به کمال انسانی. این بهروزی بدان سان که والاترین هدف انسان است، والاترین خیر او نیز به شمار میآید. در این راستا، همه انسانها در «میل به آن» یکسان اند، گرچه به یک اندازه در این مسیر کامیاب نمیشوند.
صرفنظر از این مقدمه اجمالی در وادی فلسفه و فلسفه اخلاق، مقصود از طرح این مساله، رابطه مسلم فلسفه اخلاق با اخلاق زیستی است که توجه را بیش از همه به خود معطوف میدارد. رابطه میان اخلاق زیستی و فلسفه بسان خیابانی دوطرفه است. نه تنها فلسفه با اخلاق زیستی هم بخشی و همکاری دارد، اخلاق زیستی و اخلاق عملی عموماً دارای مشارکت بیشتری با فلسفه اخلاقی و نظریه اخلاقی است.[42] این مساله به ویژه درصورتی صدق میکند که شخص، فعالیتهای بعدی را به منزله جلوههای برهان (دلیل) عملی لحاظ کند، یعنی برهان یا دلیل معطوف به اهداف و وسایل درست عمل.
به رغم اینکه تاثیر فلسفه بر این زمینه متقاعد کننده است اما سرشت رابطه میان فلسفه و اخلاق زیستی، همچنان مشکل آفرین به نظر میرسد. شکاکیون[43] درباره ارزش فلسفه برای اخلاق زیستی دست کم سه جبهه متفاوت پدیدار ساخته اند. نخست، دسته ای از اندیشمندان اجتماعی که در حال فزونی هستند، بر نقش مسلم فلسفه تحلیلی در اخلاق زیستی صحه گذاشته اند با اینکه ابراز تاسف میکنند که این تاثیر، قدری غم انگیز است. دوم، غالب کنشگران اخلاق زیستی این مساله را مطرح میکنند که میتوان در انجام حرفه و تجارت رایج، از اصول عملی و موارد مقایسه ای بدون توسل به نظریه پردازی فلسفی سطح بالا بهره گرفت. سرانجام اینکه، برخی فیلسوفان به انحای گوناگون تایید کرده اند که اعتبار معیار نظریه پردازی اخلاقی تحلیلی[44]، قابلیت پاسخ دهی به مشکلات اخلاق زیستی را ندارد.[45]
6) اخلاق زیستی و علم اخلاق
علم اخلاق، مجموعه ای از اصول مورد استفاده برای تصمیم گیری درباره چیستی رفتارهای درست، خیر و صحیح اند. چنین اصولی همواره دلالت بر یک فعل یا اقدام »اخلاقی» واحد نیستند، بلکه ابزارهایی را برای ارزیایی و تصمیم گیری میان گزارهای انتخابی متضاد فراهم میسازند. علم اخلاق درباره بکارگیری اصول در عمل و نیز خود الزامی[46] یا خود را ملتزم کردن است. به زبان ساده تر، علم اخلاق، قواعدی برای تصمیم گیری رفتار درست است. با اینکه اصول اخلاقی در ظرف زمانی میگنجند و بی انتها نیستند، بسیار به ندرت تغییر میکنند. در مقایسه با علم اخلاق، اخلاق عملی، همواره در حال تغییر است. در واقع، اخلاق عملی بیشتر شبیه تصویر و عکسی فوری است که از یک چیز متحرک گرفته میشود. از آنجا که اصول (علم) اخلاق بنیادی تر و باثبات تراند، علم اخلاق از دامنه وسیع تری نسبت به اخلاق عملی برخوردار است. به گونه ای که علم اخلاق میتواند اخلاق عملی را مورد خطاب قرار دهد، معیارهای موجود رفتاری آن را زیر سوال ببرد و بدین سان، موجب تغییر آن شود.[47] برای نمونه، زمانی بردگی، امری اخلاقی تلقی میشد. علم اخلاق این مساله را مورد توجه قرار داد و از این باب اخلاق عملی را زیر سوال برد و در نتیجه با تغییر اخلاق عملی، دیگر بردگی امری اخلاقی تلقی نشده و کنارگذاشته شد.
میان اخلاق زیستی و علم اخلاق یا نظریه اخلاقی رابطه عام و خاص مطلق حاکم است. به این معنا که اخلاق زیستی به مثابه دانش یا رشته ای تخصصی است که با تمرکز بر اخلاق و زیست شناسی و پزشکی، در وادی اخلاق هنجاری کاربردی به فعل و انفعال میپردازد. اخلاق هنجاری در دسته بندی سه گانه علم اخلاق، به منزله یکی از این گونهها تلقی میگردد که خود در دو حوزه نظری و عملی یا کاربردی در علم اخلاق نقش آفرینی میکند. از این رو، از آنجا که اخلاق زیستی از نظر فعالیت و کارکرد، در گستره اخلاق هنجاری از نوع عملی قرار میگیرد و اخلاق مزبور نیز خود، شاخه ای از علم اخلاق است، از میان روابط چهارگانه منطق، رابطه عام و خاص مطلق بین این دو وادی اندیشه ای برقرار میگردد. این هم پوشانی منجر به ارائه یک الگو برای تنویر هر چه بیشتر ارتباط میان این دو قلمرو فکری شده است که به «الگوی زیست شناسی/ پزشکی» موسوم است. [48] به این معنا که رابطه میان اخلاق زیستی و علم اخلاق به مثابه رابطه میان زیست شناسی و پزشکی است.
پ) گسترش اخلاق زیستی به مثابه رشته ای تخصصی
بااینکه موضوعات اخلاق زیستی از زمانهای دیرین مورد بحث قرار گرفته اند و نگاه عمومی به صورت اجمالی بر نقش سوژههای انسانی در آزمایشهای زیست پزشکی به دنبال برملاشدن آزمایشهای نازیها طی جنگ جهانی دوم معطوف شد، گستره جدید اخلاق زیستی ابتدا به منزله رشته ای دانشگاهی تخصصی در جوامع انگلیسی زبان در دهه 1960 پدیدار گردید. به نظر کیوس و سینگر[49]، «شاید نخستین اثر مدرن اخلاق زیستی، اخلاق و پزشکی، اثر ژوزف فلچر باشد که در سال 1954 منتشر گردید.گرچه فلچر بیشتر به مباحث اولیه درباره موضوعهای اخلاقی در پزشکی پرداخت، با این حال، تنها در دهه 1960 بود که اخلاق زیستی در حقیقت به منزله یک حوزه علمی شروع به شکل گیری کرد.»[50] بااین حال، پیشرفتهای تکنولوژیک در قلمروهای متفاوتی نظیر پیوند عضو و پایان مراقبت حیاتی[51]، نظیر دیالیز کبدی در بیماریهای پیشرفته و دستگاه تنفس مصنوعی، پرسشهای جدیدی در مورد زمان و چگونگی امکان دست کشیدن از مراقبت و درمان مطرح کرد. در دهه 1970، منابع اندیشه زیست اخلاقی و برنامههای آکادمیک در این زمینه وارد عرصه تفکر بشری گردید. بنابراین، گویی بدون درک پیشینه پزشکی در سده گذشته، بررسی اخلاق زیستی و روند شکل گیری آن چندان نمیتواند پاسخگو باشد.[52]
اخلاق زیستی به دلایل دینی[53] و فرهنگی[54]، مسیر پردامنه ای را در زمینه وارسی انسانی و سلسله مباحثی نظیر مرزهای حیات(نظیر سقط جنین و قتل از روی ترحم) برای تخصیص منابع مراقبت بهداشتی کمیاب (نظیر اهدای عضو) مورد مطالعه قرار میدهد. متفکرین زیست اخلاقی اغلب میان خود نیز در مورد محدودیتهای عملی رشته تخصصی شان اجماع ندارند، آنها در این خصوص که آیا قلمرو اخلاق زیستی باید به خودی خود مرتبط با ارزیابی اخلاقی همه پرسشهای مربوط به زیست شناسی و پزشکی باشد، یا تنها زیرمجموعه این پرسشهاست یا نه، توافق چندانی ندارند. برخی اندیشمندان زیست اخلاقی، ارزیابی اخلاقی را صرفاً محدود به اخلاق درمانهای پزشکی یا نوآوریهای تکنولوژیک، و زمان گیری یا تنظیم زمان درمان پزشکی انسانها میکنند. سایرین، این قلمرو را به کلیه اعمالی که بسط میدهند که میتواند به ارگانیسمهای عملی احساس ترس و درد، کمک یا آسیب برساند، تسری میدهند. در واقع، دسته اخیر کلیه اعمال مشمول پزشکی و زیست شناسی را در سپهر اخلاق زیستی جای میدهند.
حدود چهل سال پیش، در اواسط دهه 1960، اخلاق زیستی به عنوان رشته ای تخصصی با زمینه کلی فلسفه یا به تعبیری دقیق تر، اخلاق کاربردی شناسایی شد. گرچه این دانش-واژه همچنان هم با ارجاع به اکولوژی بکاربرده میشود، اما در گفتمان مرسوم تر، به معنای مطالعه موضوعهای اخلاقی مربوط به علوم زیست شناسی و پزشکی استفاده میشود. این واقعه و طرزتلقی دقیقاً با افشای سوءاستفادهها در مورد آزمایشهای صورت گرفته بر روی سوژههای انسانی در ایالات متحد و خارج از آن ارتباط نزدیکی دارد. در این راستا، در ایالات متحد امریکا، عنوان «تاسکجی»[55] استعاره و کنایه ای برای سوء استفاده از آزمایشهای انسانی شده است. عناوین «willowbrook» و «Jewish Hospital» برای به خاطرآوری اشارههای ضمنی و کنایات از این دست بکاربرده میشوند. زمانی که سوءاستفادههای تاسکجی افشا شد، استفاده از سوژههای انسانی در تحقیقات پزشکی از نظرگاه اخلاقی، با شدت مضاعفی مورد توجه قرار گرفت. در خارج از ایالات متحد نیز محاکمات جنایات جنگی نورمبرگ که با انتشار کدهای نورمبرگ[56] و متعاقب آن، اعلامیه هلسینکی[57] دنبال شدند، در رشد اخلاق زیستی نقش چشمگیری داشتند.
می توان گفت که تحقیقات مربوط به سوژههای انسانی میتواند موضوع اساسی در وادی اخلاق زیستی در هر دو حوزه بهداشت عمومی و خصوصی باشد. به لحاظ ماهیتی، اخلاق زیستی درگیر نگرانیهای مربوط به احترام به منزلت انسانی و اجتناب از بکارگیری انسانها به منزله ابزار و نه هدف، یعنی ابزارهای صرف برای آزمایش است.
همزمان با این تحولات در باب تحقیقات راجع به سوژههای انسانی، در عرصه دانش زیست پزشکی و زیست فناوری نیز پیشرفتهای سریعی با ایجاد چالشهایی در مورد راههای موجود اندیشیدن درباره موجود انسانی و ماهیت او صورت گرفت. آغاز این پیشرفتها، کشف دی ان ای به وسیله گروه محققان واتسون و کریک[58] در دهه 1950 بود. در این زمان بود که معنای بشر و موجود انسانی به شکل قابل ملاحظه ای در نگاهی نو مورد توجه قرار گرفت و تعریف «انسانیت» که مقوله ای حیاتی و بنیادین در اخلاق زیستی است، به واسطه مقاصد متنوع، اهمیتی از نو یافت. تا اواخر دهه 1960 و 1970، آنچه که انقلاب زیست شناسی و علوم حیاتی از رهگذر پیشرفت مولکولی نامیده شده، در حال شکل گیری بود. صنعت داروسازی با تولید داروهای جلوگیری از بارداری و داروهای مسکن و سایر داروهای با اثر بالا به نحو چشمگیری در حال توسعه بود. تلقیح خارج رحمی یا در لوله آزمایش تخمکهای انسانی حاصل شده و نخستین پیوند قلب انسان اتفاق افتاده بود. و پزشکان با تکیه بر فعالیت مغزی به جای فعالیت قلب یا شش به عنوان نشانه استقرار حیات، در حال گسترش تعریفی جدید و بنیادی از مرگ بودند.
وانگهی، در ارتباط با درمان رفتاری بر پایه فناوری نوین نیز تغییراتی در حال وقوع بود. مهندسی ژنتیک، به ویژه در زمینه تشخیصهای والدینی کمتر از دو دهه پس از کشف واتسون و کریک در جریان بود. در عین حال، قابلیت موجود برای استفاده فناوری و فنون برای درمان بیماریهای مزمن، ناباروری و بیماری روانی وارد میدان اندیشه گردید و رشد آگاهی از کاربردهای مداخله در جسم و روان بشر، به شدت ارتقا یافت.
در کنار این موارد، پرسشهایی در باب آینده بشر، آزادی، منزلت، حق بر خلوت و خودآگاهی بشر در وادی اخلاق زیستی مطرح گردید و مسائل جدی ای با تاکید بر سیاست عمومی و منفعت اجتماعی وارد گردونه بحث شد، به ویژه این مساله که در گستره مسائل اخلاق زیستی مربوط به اشخاص، منفعت جامعه در چه بوده یا چه باید باشد.
تا این زمان، از عنوان اخلاق زیستی برای این گستره وسیع مطالعه و بررسی یادی نشده بود تا اینکه در سال 1971 زیست شناسی به نام وان رنسلر پاتر[59] این دانش-واژه را در راستای تشریح نظریه خود مبنی بر ضرورت وجود اخلاق برای ِاعمال تعهدات و وظایف بشر نسبت به کل زیست کره و نه فقط انسانها، ارائه داد. هدف وی ایجاد رشته ای تخصصی جدید از اخلاق عملیِ مبتنی بر اصول قابل اعمال در زمینه علم جدید به جای بررسی صرفاً فلسفی یا مذهبی بود. مفهوم اخیر شامل محدوده ای اندیشه ای میشود که پرسشهای اخلاقی مطروحه در وادی پزشکی، علم زیست پزشکی و زیست فناوری به منظور تصمیم گیری روزانه و نیز سیاست عمومی، حقوق و نهادهای اجتماعی را مورد مداقه قرار میدهد.
با این مفهوم، موضوع اخلاق زیستی به مباحثی با ابعاد اخلاقی و سیاسی ناظر بر مسائل بازتولیدمثلی نظیر سقط جنین، تولیدمثل کمکی، آزمایش ژنتیکی، تحقیقات جنینی و سلول جسمی، شبیه سازی، ژن درمانی و ارتقای ژنتیکی گسترش مییابد. این مفهوم، موضوعهای مرگ و مردن نظیر اراده زنده ماندن، «دستور عدم احیاء»[60]، خودکشی کمک شده، قتل از روی ترحم، و باروری پزشکی را دربرمی گیرد. افزون براین، مفهوم مزبور شامل موضوعهای عمل بالینیِ رضایت آگاهانه، داروسازی و ژنتیک، اختصاص و پیوند عضو، داروهای تقویتی و استفاده از اعضای مصنوعی یا حیوانی برای انسانها، در کنار سایر موضوعهای زیست فناوری نظیر هوش و رباطهای مصنوعی نیز میشود.
پاره ای از متفکرین، تعاریفی از اخلاق زیستی پیشنهاد داده اند که دربرگیرنده سلسله ای کامل از فعالیتها و اقدامهای انسانی مربوط به جسم، ذهن و روان اشخاص انسانی میشود.[61] برخلاف کاربرد گاه و بیگاه این تعاریف مضیق و موسع، اخلاق زیستی عمدتاً اندیشه و فکری است درباره بررسی مشکلات اخلاقی در وادی علوم پزشکی و زیست شناسی که در سه گستره بشری، محیطی و غیربشری(جانداران) صورت میگیرد.
گفتار دوم: گونه شناسی اخلاق زیستی و حوزههای کارویژه ای آن
برای اخلاق زیستی میتوان جلوههایی متفاوتی را به نظر آورد که هر یک از این جلوهها، گویای مداخله اخلاق زیستی در قلمرویی خاص بوده و بر جداسازی گستره پردامنه این حوزه به بخشهای کوچک تر اما تخصصی تر صحه میگذارند(بند نخست). افزون بر این، اخلاق زیستی را میتوان در چارچوب حوزههای کارویژه ای چندی به تصویر کشید(بند دوم).
بند نخست: گونه شناسی اخلاق زیستی
با توجه به مفهوم عام اخلاق زیستی که دامنه ای بسیار وسیع داشته و کل زیست کره را دربرمی گیرد، میتوان دامنه فعالیت اخلاق زیستی را در سه وادی مشخص دسته بندی نمود: اخلاق زیستی محیطی، حیوانی و انسانی که پژوهش حاضر تنها به نوع سومین آن، یعنی«اخلاق زیستی انسانی» میپردازد.
الف) اخلاق زیستی محیطی
اخلاق زیستی محیطی یا اخلاق زیست محیطی[62] که شاخه نوینی از دنیای فلسفه اخلاق یا اخلاق فلسفی[63] است، به محیط در معنای عام اشاره دارد که شامل فضای زمینی، هوایی و دریایی و حتی جانداران و گیاهان و به ویژه انسانها نیز میگردد. اما چنان که در بندهای بعدی از اخلاق زیست محیطی حیوانی و انسانی یاد میشود، این دو قلمرو از اخلاق زیست محیطی خارج میشوند و دامنه اخلاق زیست محیطی به موارد دیگر غیر از این دو وادی محدود میگردد. چنین تفکیکی بر این منطق استوار است که با لحاظ دامنه وسیع اخلاق زیست محیطی که شامل این دو حوزه دیگر شود، تمایز میان اخلاق زیست محیطی و اخلاق به معنای عام آن امکان پذیر نخواهد بود. با این اوصاف، اخلاق زیست محیطی از اخلاق انسانی و اخلاق انسانی نسبت به محیط، انسانها و حیوانات غیرانسانی، از هم تفکیک میگردد تا به سهولت هر یک از این حوزهها مورد مداقه قرار گیرد.
برخلاف افکار سنتی که محیط زیست طبیعی را ابزار و کالائی برای استفاده بشر در روند توسعه میشمردند، امروزه در پرتو درک فزاینده همبستگی و برهم کنش انسان و محیط اطراف آن است که محیط زیست طبیعی به مثابه «مأمن» بشر در زیست پایدار به حساب میآید؛ گستره ای که آسیبهای وارده از انسان بر آن، به خود انسان باز میگردد.[64] به همین دلیل است که پایه ریزی روابط انسان و طبیعت بر اساس «قوانین طبیعی حاکم بر محیط زیست»،[65] لازمه سلامت و پایداری ارتباط انسان با طبیعت است. در این ارتباط اعلاميه استكهلم مقرر مي دارد: «انسان از حق بر زندگي در محيطي كه كيفيت آن حيات شرافتمندانه و مرفه را ميسر مي سازد، برخوردار است» و بلافاصله اضافه مي كند كه انسان «مسئوليت انحصاري حفاظت و بهبود محيط زيست براي نسلهاي حاضر و آتي[66] را برعهده دارد». با توجه به اينكه اساسي ترين حقوق انسان حتي حيات تنها در فضائي ميسر است كه امكان اقليمي تولد و بقاي بشر وجود داشته باشد و شرايط عادي محيطي (اقليمي و جغرافيائي) از آلودگيهاي غيرقابل تحمل و غيرقابل جبرانِ اكوسيستم در امان باشد، وضعيت زيست محيطي مطلوب و مناسب، به مثابه حقي مستقل و مجزا به نام «بهره مندي از محيط زيست مناسب»[67] شناخته مي شود.[68] حفاظت از محيط زيست به منزله یکی از بایستههای اخلاقی میتواند بستري براي فراهم كردن زمينههاي اجتماعي بهره مندي عموم از وضعيت مطلوب زندگي و همزيستي آحاد جامعه باشد.[69] در مقابل، بي توجهي به مقتضيات زيست محيطي ممكن است بقاي نسلهاي كنوني و حيات نسلهاي آينده را در معرض خطر جدي قرار دهد. در اين راستا، نه تنها تمتع و استيفاي حق حيات بلكه ديگر حقوق بشري نسلهاي آينده تابعي از حفاظت كنوني از محيط زيست خواهد بود.
ب) اخلاق زیستی حیوانی
با اینکه در تعریف اخلاق زیستی محیطی، حیوانات یا جانداران در معنایی کلان، جزئی از طبیعت تلقی میگردند، اما به واسطه جدائی حوزههای فکری و تعمق و تدقیق تام و تمام در هر یک از این حوزهها، اخلاق زیستی حیوانی خود قلمرویی فکری را به خود اختصاص میدهد.[70] بنابراین مقصود از اخلاق زیستی حیوانی صرفاً مسائل اخلاقی مربوط به جانوران غیرانسانی است. به تعبیر دیگر، اخلاق زیستی حیوانی بر اخلاق ناظر بر رعایت حال حیوانات تمرکز دارد و بدیهی است به نوع و نحوه رفتار حیوان ناطق یعنی انسان با این جانداران برمی گردد. به واقع، تصور انسان نسبت به سایر حیوانات که ریشه در تاریخ تصورات انسانی از همان بدون ظهوردارد، از جمله اینکه «حیوانات روح ندارند»، «حیوانات خرد و قوه تعقل ندارند»، «انسانها نیرومندتر از حیوانات هستند»، «حیوانات زیان ندارند»، و مواردی از این دست موجب گردیده که بشر هر آن که اندیشه ای اولیه در باب مسائل زیستی و به بهانه حمایت جسمانی و روانی از بشر به ذهن اش خطور میکند، از بکارگیری حیوانات به مثابه «ابزاری» برای آزمون تصورات خویش هیچ ابائی نداشته و بی محابا این موجودات بی زبان (البته به رغم انسان) را زیر تیغ آزمایش خویش قرار میدهد.
نگاه به پایگاه انسان در جهان طبیعی از منظر بینش انسان محوری حیات به منزله فلسفه پدیداری کل هستی مستلزم نپذیرفتن ایده برتری انسان بر سایر جانداران است. در این بینش، انسان در مقام مقایسه با به اصطلاح زنجیرههای دون مرتبه حیات، به عنوان دارندگان مرتبه والاتری از وجود در نظر گرفته نمیشود. این بینش، دیدگاه هرمی دانستن زندگی را مردود شمرده و اصل بی طرفیِ گونه ای انسان را نمودار میسازد که بدان سان هیچ نوع جانداری به نفع انسان و به ضرر سایر حیوانات پذیرفتنی نیست. در این نظرگاه، انسان با درک رابطه خود با طبیعت از نظرگاه زیستی انسان محور، به سایر گونههای حیوانی غیرانسانی به همان چشمی باید بنگرد که به گونه خود مینگرد. چندان که انسان و سایر جانداران غیرانسانی به منزله باشنده ای تلقی میشوند که به هیچ روی در طول هم قرار ندارند بلکه در عرض هم بوده و هر یک به دنبال صلاح و خیر خویش اند. در چنین نگرشی، اخلاق حکم میدهد که هر جاندار غیرانسانی به منزله یک موجود، سزاوار برخوردی مبتنی بر باور احترام قلمداد گردد.[71]
در اخلاق زیستی حیوانی، از نظر مبنای اصول اخلاقی ناظر بر مداخله در حیات حیوانی و احترام به حقوق حیوانات میتوان به سه رویکرد اشاره داشت که هر یک با الگو و مبنا قراردادن مقوله ای خاص به توصیف و تحلیل این وادی اخلاق هنجاری کاربردی در دنیای فلسفه اخلاق میپردازند. رویکردی که مبتنی بر فایده مداری انسان بوده و بدان سان، مبانی رفتار انسان با حیوانات را فایده انگاری بشر میداند. این نظریه از سوی پیتر سینگر[72] ارائه شده است. نظری که از طرف تام ریگان[73] ارائه شده و مبنای اخلاق ناظر بر رفتار انسانی با حیوانات را درستی و نه فایده مندی میداند و نظر سوم که رازلیند هرستهاوس[74] بانی آن بوده و از دیدی فضیلت محور، یعنی اخلاق فضیلت محور[75]، به این وادی مینگرد.[76]
با این توضیح که در حمایت از اندیشه افلاطون و هگل مبنی بر اینکه بخش اندکی از کار فیلسوف اخلاق، کمک به بیرون کشیدن و برشمردن الگوهای اندیشه ای ناقص و درحال تولد در مورد انسان و جامعه است، فیلسوفان چندی، با آغاز دهه 1970، شماری شروط (تحفظ) اخلاقی درباره استفادههای بشری از حیوانات نظیر استفاده بیش از اندازه از حیوانات در آزمایشها و تحقیقات را مطرح کردند و از این رهگذر به ترسیم نگرانیهای ناشی از این کاربرد که به صورت تدریجی در جامعه گسترش یافته بود، یاری رساندند. این کار برای نخستین بار به وسیله پیتر سینگر در سال 1975 زیر فصلی از کتابش با عنوان «آزادی حیوانات»[77] به قلم رانده شد و توجیه اخلاقی در زمینه استفاده بیش از اندازه حیوانات، از جمله احتمال اخلاقی ایراد صدمه بر حیوانات در جهت بسط دانش علمی، را به چالش کشید و متعاقب آن، در سال 1982، این رویکرد به وسیله برنارد رولین[78] در اثر خود تحت عنوان حقوق حیوانات و اخلاق انسانی»[79] تداوم یافت و دوباره اخلاق صدمه به حیوانات در تحقیقات در بوته نقد و چالش قرار گرفت و بر همین منوال ادامه یافت، چندان که امروزه رعایت حقوق حیوانات نیز در زمره مقوله ای از مباحث فلسفه اخلاق و حتی مبحثی جدید در وادی حقوق بشر به شمار میآید.[80]
پ) اخلاق زیستی انسانی
اگر از نوع و نحوه رفتار انسان با سایر حیوانات و اخلاق ناظر بر رعایت حال و حقوق حیوانات به عنوان «اخلاق زیستی حیوانی» یاد کنیم، نوع و نحوه رفتار انسان با انسان و اخلاق ناظر بر رعایت حقوق انسان نسبت به انسان را میتوان «اخلاق زیستی انسانی» نام نهاد. در این نوع از اخلاق زیستی، بازیگر نقش اول و دوم سناریوی مزبور یا به عبارتی دیگر، مرتکب و قربانی نقض این اخلاق و اصول اخلاقی، «بشر» خواهد بود. پژوهش حاضر تنها بر این عرصه از اخلاق زیستی تمرکز دارد.
بشر، این شبان هستی به تعبیرهایدگر و انسان مساله گون به تعبیر گابریل مارسل[81]، در مسیر تاریخ اندیشههای فلسفی خویش، تحولات چشمگیری از نظر نوع نگرش به خود و پیرامون اش به خود دیده و سیر تحولی اندیشه از «جهان محوری به انسان محوری» را به نمایش گذاشته است. رویکرد فیلسوفان به بشر به دو صورت بوده است. در مرحله ای از جهان و شناخت جهان، به پایگاه انسان رسیده اند و در مرحله ای دیگر، با نگاهی انسان محور از شناخت بشر به شناخت جهان ره یافته اند. در رویکرد دومین که رساله حاضر از این منبع تغذیه میکند، انسان کانون جهان بوده (سقراط، هیوم، برکلی) و دیگر محکوم گیتی نیست بلکه در مقابل، به تلقی این که انسان مقیاس و معیار همه اشیاء بوده (پروتاگوراس و افلاطون)، آن را موجودی آزاد میانگارد که میتواند سرنوشت خود را رقم زند و جهان یا دست کم بخشی از آن را به نحوی دستکاری کند که پاره ای از خواستههایش را پاسخ گوید.[82] در این رویکرد که آرام آرام «اندیشه محوری» بشر مورد توجه قرار گرفته، در ابتدای امر با نگرش ارسطو رنگ و بوی بهتری به خود گرفت. ارسطو به رغم باور به صورت و ماده بودن بشر به مانند سایر اشیاء، وجه تمایز با سایرین را وجود عقل و خرد در بشر پنداشت، یعنی همان مقوله ای که افلاطون پیشتر از رهگذر درک «مُثُل» به وسیله انسان به مثابه امری مختص او، تاکید کرده بود. خردباوری بشر برای بشر، برایش «اندیشه بهره مندی شان و منزلت یا پایگاه در گیتی» به همراه آورد و اومانیسم یا انسان گروی را به ارمغان آورد. این زمان بود که دیگر بشر نه تنها محکوم به طبیعت و جهان نبوده بلکه از رهگذر خرد و توان اش میرود که جهان را از آن خود کند. تابدینجا مدار اندیشه بشری در باب انسان و جهان قریب به نود درجه چرخیده و به رغم عدم باور پیشینی بر غلبه جهان بر بشر، امروز دیگر به دنبال خلق هنگامه ای دیگر است و گام نخستین در این زمینه با انسان محوری خود در پرتو مطالعات ناظر بر جهان پیرامون برداشته شده است.
این فضای نوین فکرانی با فرانسیس بیکن آغاز شد و باهابز رنگ جدی تری به خود گرفت.هابز، انسان را موجودی ماده تصور کرد که باید جهان را درک کند و دکارت، انسان را آمیزه ای از جسم و ذهن انگاشت که برخاسته از جهان بوده و اسپینوزا، آن را حالتی از امتداد یا جسم و حالتی از اندیشه.[83] لاک با تمرکز بر قابلیت «حس» بشری وارد شد و به رغم باور به انسان به مثابه بخشی از جهان، آن را موجودی حساس به پیرامون نامید و عقل و خرد وی را سنگ محک همه اشیای جهان.[84] روسو، آدمی را برخوردار از احساس و عاطفه دانسته و بر این تصور بود که باید پوسته تمدن را به کناری زده تا بشر آزادانه تمامی قابلیتهای خود را پرورش دهد. کانت در این میان، مقام شامخی داشته و به رغم پاره ای، وی «مسئولیت بازگرداندن انسان به مقام شامخ خود در جهان را به گردن گرفت.»[85] وی بسان لاک، برکلی و هیوم بر این باور بود که شناخت محدود به اندیشههاست و تمامی دانش بشر در باب پیرامون خود حاصل صور حسی است که از راه تماس با جهان بیرونی دریافت نموده است اما با ارائه تکلیف اخلاقی[86] فضای اندیشه خود را از این متفکرین جدا میسازد.
این رویکرد با ورود «اختیار و اراده بشر» جلوه ای دیگر به خود گرفت. فیخته انسان را اساساً فاعلی مختار دانسته و برترین ویژگی اش را فعالیت خودتعیین گر یا خودشناسا برشمرد[87] و شلینگ، انسان را سیستمی زنده و پویا که در جهان دارای جایگاه خاص خویش بوده و شلایرماخر نیز انسان را موجودی خودتعیین گر تلقی نمود که در انگاره کلی اشیا دارای استعداد و جایگاه ویژه ای هست. هگل که همراه فیخته و شلینگ در زمره نمایندههای جنبش آرمان گرایی محسوب میشوند، از رهگذر قاعده دیالکتیک (نهاده، برابرنهاده و برنهاده) چنین تصور کرد که ذهن انسانی، به صورت طبیعی از یک واقعیت مشهود به سوی واقعیت متضاد با آن میچرخد و بر این اساس استدلال کرد که تمامی تفکر به همین شکل رخ میدهد.[88]
از این روی، تحولی چشمگیر از جهان محوری به انسان محوری در اندیشه بشر روی میدهد. دنیای امروزی دنیای بشرمحوری است، و هر آن حرکتی در این گیتی از ناحیه بشر صورت میگیرد، رنگ و بویی بشری برای رسیدن به غایت و حقیقت موعود بشری دارد. با این حال، در فضای اخلاق زیستی به مثابه یکی از قلمروهای خاص حاصل از اندیشه بشری، باز انسان، نقش بازیگری فعال را بازی میکند و در کنار آن، محیط طبیعی و سایر حیوانات نیز به مثابه ابزارهایی برای تحقق حقیقت او تلقی و بکاربرده میشوند. در هر حال، در این قلمرو، محیط طبیعی و جانداران به اندازه انسان موضوعیت داشته و واجد اهمیت اند. با این همه، تدقیق مسلم در وادی اخلاق زیستی برای دست یابی به دستاوردهای مشخص، ضروری میسازد که هر یک از قلمروهای انسانی، حیوانی و محیطی به صورت جدا مورد توجه قرار گیرد و نوشتار حاضر در این میان، تمرکز آغازین خود را در وهله نخست برمقوله بشر و با تاکید بر اندیشه بشرمحوری استوار میسازد.
بند دوم: حوزههای کارویژه ای اخلاق زیستی
اخلاق زیستی، قلمرویی یکپارچه نیست بلکه دست کم دارای سه نوع کارویژه متفاوت بوده که هر یک دارای رابطه ای متفاوت با فلسفه است.
الف) اخلاق زیستی بالینی
اخلاق زیستی بالینی[89]، به آرایش مفاهیم، ارزشها و روشهای اخلاق زیستی در دایره بیمارستان یا کلینیک میپردازد. کارویژه اخلاق زیستی بالینی، هم فکری و رایزنی اخلاقی است که از رهگذر آن، پزشکان، پرستاران، مددکاران اجتماعی، بیماران نگران یا حیران و سرگشته یا اعضای خانواده شان در جهت کمک در حل یک قضیه واقعی دست یاری به سوی اندیشمندان اخلاقی دراز میکنند. با اینکه بحث و بررسیها در مورد قضیه ای واقعی است که در زمان حال رخ داده، اما این بحثها، چیزی جز فرضیه نیستند.[90] به رغم اینکه اندیشمندان اخلاقیِ فعالِ دانشگاهی میتوانند بحثهای خود را بدون الزام به اخذ نتیجه در قضیه مطروحه به پایان برسانند، اما اخلاقیون بالینی بدرستی میدانند که بستر و بالین بیماری، اتاق سمینار نیست و تصمیمی باید اتخاذ شود.
با اینکه اندیشمند اخلاق بی هیچ تردیدی در دانشگاه، به میزان قابل ملاحظه ای فلسفه خوانده است، و اگرچه رویکردش نسبت به حل مشکل بالینی ممکن است به خوبی ارتباط او را به مهارتهای تحلیل فلسفی نشان دهد، بخش پردامنه ای از کار در امر همفکری و مشاوره بالینی ممکن است به منزله نوعی میانجیگری اختلاف اخلاقی پزشکی توصیف شود. به یقین، موضوع این مباحث از نظر فلسفی، غالباً، حول و حوش مسائل مطروحه ای نظیر رضایت آگاهانه[91]، صلاحیت، حق بر اجتناب یا رد درمانهای حافظ حیات[92]، و از این قبیل دور میزند.[93]
ب) اخلاق زیستی سیاست محور
«اخلاق زیستی سیاست محور»[94] جلوه دیگری از کارویژه اخلاق زیستی را شکل میدهد. در مقابل اخلاق زیستی بالینی که نگران سرنوشت بیماران است، اندیشمند اخلاق زیستی که تحلیل گر سیاست محور است، به یاری رسانی به صورت بندی سیاستهای موثر بر مردم میپردازد. مباحث سیاست محور میتواند در سطح بیمارستانهای خصوصی یا سیستمهای بهداشتی صورت گیرد که در این مراکز، مجریان، گروههای پزشکی و پرستاری و اندیشمندان اخلاق در مورد قابلیت اعمال سیاستهای مغایر راجع به بی فایده گی پزشکی بحث و تبادل نظر میکنند. وانگهی، این مباحث میتواند در فضای محدودتری نظیر کمیسیونهای ملی مختلف نیز که برای تنظیم سیاستهای مربوط به مسائلی نظیر شبیه سازی، دسترسی به مراقبت بهداشتی یا خودکشی کمک شده تشکیل شده اند، روی دهد.
با اینکه چنین کمیسیونهایی در مقایسه با اخلاقیون بالینی در جایگاه کلیدی تری قرار دارند، فعالیتهای اخلاق زیستی این دو گروه بیشتر گرایش کاربردی و نتیجه محوری دارند. متفکر اخلاقیِ بالینی معمولاً از توسل جستن به نظریه فلسفی نگران است، زیرا مخاطب سخنان وی معمولاً تمایل چندانی به بحث این مقولات در چنین سطح گسترده ای ندارد، درحالی که، اندیشمند اخلاق زیستی بر مبنای کمیسیون ملی به زودی به این نتیجه میرسد که تحقق و دست یابی به اجماع با هم اندیشان خود بر پایه نظریه فلسفی امکان پذیر نیست.[95]
پ) اخلاق زیستی دانشگاهی
اخلاق زیستی مبتنی بر فعالیت دانشگاهی[96]، سومین جلوه و آخرین نمودِ کارویژه ای اخلاق زیستی است. این اخلاق زیستی، گونه ای است که به واسطه محدودیتها یا الزامهای عملی ثابت شده از سوی کلینیک یا کمیسیون، به تعویق نیافتاده و منع نمیشود. در واقع، یک دانشگاهی آزاد است تا به شکلی عمیق یا بلندپروازانه تا عرش و فلک افلاک، نظری که قائل به آن است، بیندیشد. برخلاف یک اندیشمند اخلاقی بالینی، یک دانشگاهی از رهگذر الزامها یا محدودیتهای زمانی، عرف پزشکی، حقوق، و حتی عقل سلیم، قابل کنترل فکری نیست. در حقیقت، اندیشمند دانشگاهی برخلاف یک تحلیل گر سیاست اخلاق زیستی، نگران یافتن زبانی مشترک یا تسلیم ضرورتهای تحمیلی پلورالیسم[97] یا حمایت نهادهای دولتی نیست. در این دامنه آکادمیک است که رابطه میان فلسفه و اخلاق زیستی، گرایش به این دارد تا پوششها و ابهامها را به کناری زده و بیش از پیش روشن و روشن تر گردد. باید اذعان داشت که قطع نظر از هر گونه تلاشی در عرصه دانشگاهی در باب پاسخ دهی به پرسشهای مطروحه در زمینه اخلاق زیستی، متفکرین اخلاق زیستی بری از پاسخ دهی به پاره ای از این پرسشها نبوده و باید به برخی از الزامات پاسخ دهند.