1- چيستي اصل عقلايي بودن
2- دسته بندي تصميمات غيرعقلايي و معيارهاي تشخيص قضايي
3- گستره اعمال اصل عقلايي بودن
4- بقا يا زوال اصل عقلايي بودن در رويارويي با اصل تناسب
5- اعمال اصل عقلايي بودن در نظام هاي حقوقي ديگر
6- فرجام
امروزه به دلیل گستردگی موضوعات اداری و نقش پیچیده دولت در جوامع، تعیین تمام جزئیات و شرایط تصمیمات اداری از سوی قانونگذار ممکن نیست. در نتیجه، اعطای صلاحیت اختیاری به قوه مجریه در جهت تامین منفعت عمومی و انتخاب مناسبترین تصمیم ضروری است. قدرت صلاحدیدی ابزار لاینفک فردی سازی عدالت است. توسعه کارکردهای دولت و تامین نیازمندیهای پیچیده اجتماعی توسط مراجع عمومی، قدرت ارزیابی و قضاوتی را میطلبد که لحاظ کردن آن، علی القاعده با ضوابط خشک قانونی میسر نیست. در صلاحیت تکلیفی، مقام اداری در انتخاب تصمیم و انتخاب راهحل آزاد نیست و قانون، محدوده و نوع تصمیم را مشخص کرده است. به عبارت دیگر، تحقق شروط معین قانونی، اداره را مکلف به اتخاذ تصمیم اداری، مطابق با قانون مینماید و عمل اداری، فاقد ارزیابیها و تفاسیر مقام اداری است. در صلاحیتهای اختیاری، قانونگذار بنا به مصالحی به مقام مربوطه اختیار میدهد که در صورت تحقق شرایط موردنظر بنا به تشخیص خود عمل کند؛ اما در عین حال، مقام مربوطه نمیتواند به طور سلیقهای و دلبخواهی تصمیمگیری کند. تصمیمهای آنان باید در چهارچوب روح و هدف قوانین مربوطه، منطقی، متناسب، منصفانه و فارغ از سوءنیت و سوءاستفاده از قدرت عمومی اتخاذ شود.[1]حقوق اداری حاکی از تنش ذاتی میان این دو عامل است که به جهات مختلف راهبری میکنند.[2] از یک سو، باید اعطای صلاحیتهای اختیاری را به مجریان برای تعیین سیاستها و استانداردهای مناسب تسهیل نماید تا مقام اداری بتواند در تصمیمگیری، تا حدی آزادی عمل داشته باشد و از میان تصمیمات مختلف که از نظر قانونی قابل قبول هستند، مناسبترین تصمیم را اتخاذ نماید و درواقع قانون را منطبق بر وقایع سازد.[3] قانونگذاران نمیتوانند قلمرو این نوع صلاحیتها را در هر مورد به دقت تعیین کنند. مجریان با وضعیتهای متعددی مواجه میشوند که فراتر از فکر و اندیشه تقنینی است. صلاحیت اختیاری رکن اساسی یک دولت معقول و عقلایی است. دولت معقول به صورت بهینه اهدافی را که میخواهد به آنها دست یابد، تعیین و طبقهبندی میکند و ابزارهای مناسب برای دستیابی به این اهداف را انتخاب مینماید.[4] درواقع صلاحیت اختیاری، انعطاف و پاسخگویی لازم برای تنظیم سیاست عمومی فراهم مینماید.[5] عامل دیگر، چگونگی کنترل صلاحیتهای اختیاری است. با گسترش این صلاحیتها همواره امکان سوءاستفاده مقامات عمومی و تضییح حقوق شهروندان وجود دارد. صلاحیت مطلق و فارغ از هر محدودیت، تصمیمگیری نابخردانه و خودسرانه را در پی دارد.[6] رفتار خودسرانه باعث تجاوز به آزادیهای افراد،[7] عدم ثبات معیارهای اداره عمومی و اتخاذ تصمیمات سلیقهای میشود.[8] چنین رویکردی پیشبینیپذیری تصمیمات اداری را غیرممکن میسازد. در نتیجه شهروندان از برنامهریزی برای تنظیم امور خود ناتوان میشوند.[9]
در سنت کامن لا خودسرانگی، ضد حاکمیت قانون تلقی شده و به وضعیتی اشاره دارد که حاکم بدون الزام به توجیه و ارائه دلیل برای تصمیمات و اقدامات خود، به صورت دلبخواهانه و متلونانه، هر اقدامی را که به صلاح بداند، انجام میدهد و اقدامات وی مبتنی بر هیچ قاعده عمومی از پیش مشخص شدهای نیست. بدین ترتیب تصمیمات وی غیرقابل پیشبینی است و با موارد مشابه، برخورد مشابهی ندارد. در مقابل، حکومت قانون مستلزم اتخاذ تصمیمات مستدل، مستند، عقلانی و خردپسند از سوی مقامات عمومی است.[10]اصل حاکمیت قانون تصمیمات خودسرانه و نامعقول را ممنوع میسازد. یکی از پایههای اساسی مفهوم بنیادین حاکمیت قانون، نظارت قضایی است. نظارت موثر بر تصمیمات و اقدامات دولت و حمایت از حقوق شهروندان در مقابل تصمیمات خودسرانه و غیرقانونی مقامات عمومی نیازمند بهرهگیری از مجموعه گستردهای از معیارها و اصول است تا بتوان به شکلی موثر، عمیق و انعطافپذیر تمام زوایای اعمال دولت را تحت کنترل درآورد. در این راستا دادگاهها جهت مهار اختیارات عمومی معیارهایی را برای سنجیدن اعمال و تصمیمات قوه مجریه ایجاد کردهاند.[11]
در انگلستان علیرغم وجود طبقهبندیهای متعدد درباره معیارهای نظارت قضایی، تقسیمبندی صورت گرفته توسط قاضی دیپلاک، قاضی دادگاه لردان انگلستان در پرونده ستاد ارتباطات دولت مورد استفاده نویسندگان کتب حقوق اداری قرار گرفته است. وی معیارهای نظارت قضایی را غیرقانونی بودن و غیرعقلایی بودن و عدم رعایت تشریفات رویهای میداند. قاضی کوک[12] جهات سهگانه مذکور را اصول اداره مطلوب میداند و تصریح میکند که عمل اداری باید منصفانه، عقلایی و مطابق با قانون باشد.[13]براساس اصل عقلایی بودن، درصورتی که تصمیم اتخاذ شده یا اقدام انجام شده غیرعقلایی شناخته شود، دادگاه میتواند آن را نقض کند. غیرعقلایی بودن گاهی مترادف با غیرعقلانیت[14] به کار میرود و گاهی هم به آن غیرعقلایی بودن ونزبری[15] اطلاق میگردد. اصل عقلایی بودن، نقش مهمی در نظام کامن لا جهت جلوگیری از تصمیمات غیرمنطقی، خودسرانه و ظالمانه مقام عمومی در طول سالیان ایفا کرده است. معرفی مفهوم و شیوه اعمال آن میتواند مورد توجه قضات دیوان عدالت اداری قرار گیرد.
برای تبیین مفهوم و قلمرو اعمال اصل عقلایی بودن به حقوق اداری انگلستان و برخی کشورهای متعلق به نظام کامن لا از قبیل آفریقای جنوبی، ایرلند، کانادا، استرالیا، نیوزیلند و ایالات متحده آمریکا مراجعه میشود؛ علیرغم شباهت نظام حقوقی کشورهای مذکور، اصل عقلایی بودن با تفاوتهایی در این کشورها اعمال گردیده است. به خصوص در کشورهای کانادا و ایالات متحده آمریکا، اعمال اصل عقلایی بودن در گذر زمان دستخوش تغییراتی گشته است که لازم است به صورت مستقل به آنها پرداخته شود.
همچنین با توجه به اینکه اصل تناسب، کاربست اصل عقلایی بودن را به چالش کشانده است، لازم است به عنوان بخشی از تحولاتی که اصل عقلایی بودن پشت سرگذاشته، مورد بررسی قرار گیرد. در رابطه با اصل تناسب، حقوق اتحادیه اروپا مورد بررسی قرار میگیرد. مطالعه تطبیقی کاربرد اصول عقلایی بودن و تناسب امکان شناخت بیشتر و زمینهسازی بهتر برای اعمال آنها را فراهم میسازد. از آنجا که در این حوزه به زبان فارسی مطلب چندانی وجود ندارد، پرداختن به این اصول به صورت مبسوط اهمیت دارد.
در ادامه مباحث ارزشمند صورت گرفته از سوی اساتید و دانشجویان حقوق عمومی در خصوص حاکمیت قانون و نقش نظارت قضایی در تحقق آن، این اثر سعی در تبیین یکی از معیارهای نظارت قضایی دارد تا بتواند زمینه شناخت و درصورت امکان، کاربست آن در حقوق عمومی ایران و دیوان عدالت اداری را فراهم کند. بر این اساس کتاب در پنج فصل تدوین شده است. در فصل اول تحت عنوان"چیستی اصل عقلایی بودن" مفهوم ومصادیق تصمیمات غیرعقلایی بحث و بررسی میشوند. برای بیان مفهوم اصل هم به نظر اندیشمندان و هم به رویه قضایی رجوع میشود. فصل دوم به مصادیق تصمیمات غیرعقلایی ابطال شده از سوی دادگاههای کشورهای مورد بررسی اختصاص دارد. گام بعدی در تبیین اصل عقلایی بودن، بیان گستره اعمال آن است که در فصل سوم تحت عنوان «گستره اعمال اصل عقلایی بودن و معیارهای تشخیص قضایی» به بحث گذاشته میشود. هدف این است که با انواع تصمیمات و حوزههایی که این اصل قابلیت اعمال دارد، آشنا شویم. علاوه براین، لازم است به انتقادات مطرح شده نسبت به اصل مذکور و پیشنهادات بیان شده در جهت جایگزینی آن با اصل تناسب بپردازیم که فصل چهارم به این مباحث اختصاص داده شده است. در فصل پنجم، تحولات اعمال این اصل در دیگر نظامهای حقوقی مطرح میشود.