1- دستورالعملهاي امناي ديوانخانههاي عدليه (1275 ق./ 1237خ.)
2- تكاليف مشتركه مجالس وزارت عدليه اعظم (1288 ق. / 1250خ.)
3- قانون وزارت عدليه اعظم و عدالتخانههاي ايران (1288 ق./ 1250خ.)
4- قوانين موقتي محاكمات جزايي (9 /9/1330 ق. /31/5/1291خ.)
5- قانون جزاي عرفي(5/8/ 1335 ق./ 8/12/ 1295خ.)
6- قانون موقتي رسيدگي به شكايات از احكام صادره از محاضر شرعيه (27/5/1301)
7- قانون مجازات عمومي(1304)
8- قانون راجع به محاكمات جنايي(1/05/1309)
صدها سال پس از استوانۀ گِلین کوروش هخامنشی، دادگریهایِ انوشیروان و دادنامههایِ فرخْمرد دادرسِ ساسانی، در زمانۀ برآمدنِ دولتهای استعماری، سرزمین کهنسال ایران، گرفتارِ آن چنان آشفتگی و پریشانی گشت که نه تنها با پاشخوردِ سیاسی و جغرافیایی که با فروپاشی اندیشهای، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی هم روبرو شد. این روزگار تیره که از بر تخت نشستنِ فتحعلی شاه قاجار و کشاکشهایِ ایران و روس، آغاز شد، پیامدهایی بس دردناک و بازگشتناپذیر برای میهن ما به همراه داشت که چندپارگی سرزمینِ ایران و واپسماندگیِ ایرانیان از جهانِ پیشرفته، از آن میان است.[1]
در همین زمان بود که برخی به این اندیشه افتادند که مایۀ این همه تیرهروزی و پسْروی و راهِ برونْرفت از آن چیست؟ اندیشگرانِ ایرانی پس از برخورد با فرنگیان و آمد و شد به فرنگستان و دیدار از سرزمینهایی که گردانندگان آنها، برآمده از دیدگاههایِ مردم بوده و بر پایۀ قانون، گردانده میشدند،[2] پاسخ را به گمانِ خود، یافتند؛ «حکومتِ قانون»، پس با گسترشِ اندیشههایِ آزادیخواهانه و آگاهیرسانی به مردم، اندکْاندک، خودکامگان را به قانونگذاری و ساختِ نهادهای حقوقی و برپاییِ دادگستری واداشتند.
در این هنگام، روشنْاندیشانی مانندِ عبدالرحیم پسر ابوطالب تبریزی، با نگاشتنِ «ایضاحات در خصوص آزادی» و «مسائلالحیات»، میرزا ملکمخان با نوشتن «کتابچۀ غیبی» و چاپِ نشریۀ «قانون» و میرزا یوسف مستشارالدوله با نوشتنِ رسالۀ «یک کلمه»، هر یک به گونهای آهنگِ بنیاد نهادنِ «حکومت قانون» و یا «تنظیم» امور را داشتند.
پیشتر از آنان، دولتمردانی همچون، عباسمیرزا با برپایی دیوانخانه و قائممقام فراهانی با سامان دادنِ «مجلس وزرا»، به دنبال «حکومت منتظم» بودند.
در این میان، کوششهایِ امیرکبیر و میرزا حسینخان مشیرالدوله، بسیار برجسته است، بنیادِ «محکمۀ خاص شرع»، رسیدگی به دادخواهیهای مردم علیه دولت، منع شکنجه، رسیدگی به حقوق اقلیّتهای مذهبی و ... از دستاوردهای امیرکبیر است.
مشیرالدوله هم، در ۱۲۵۰خ. قانون «وزارت عدلیه اعظم و عدالتخانههای ایران» و سپس لایحه «دارالشورای کبری» یا «دربار اعظم» را در ۱۲۵۱خ.، به تصویب شاه رسانید. او، همانندِ امیر، میخواست، دادگستری و قانونگذاری را ابزاری برای دگرگونی در دیگر بخشهایِ حکومت، سازد؛ همۀ این بهکردها، امّا، با دیوارِ بلندی به نام شاه روبرو بود.
ناصرالدین شاه، در 1252خ.، نهادی قانونی به نام «صندوق عدالت» پدید آورد که یک بازرسی شاهی و دنبالهرویِ کورکورانه از نهادهایِ دادگستریِ فرنگ بود. در 1253خ.، «کتابچۀ تنظیمات حسنه» و در 1258خ.، «قانوننامۀ کنت» را توشیح و دستورِ اجرایِ آن را صادر کرد. شاه میکوشید گرایشِ خود را به نوسازی و بهسازی کشور، با ادعایِ «ترقی سلطنت و ملّت»، نشان دهد، ولی در پسِ همۀ این کارها، هرگز به دنبال «حکومت قانون» بنیادین و پاسداشت حقوق مردم نبود[3]، همین رفتارها بود که ایرانیان را وادار به برداشتن او از سر راه و «انقلاب مشروطه» نمود.
پس از صدورِ فرمانِ مشروطیت در چهارده مرداد 1285خ.، محکمهای به نام «دیوان عدالت عظمی» تشکیل شد. گذاردنِ قانون اساسی و اصول ۲۷ و ۲۸ متمم آن، که بنیادیترین رکنِ «حکومت قانون» است، مایۀ پدیداریِ دیگر قوانین و نهادهای حقوقی و کیفری در ایران شد. نخستین قوانین اصول محاکمات حقوقی و جزایی مدونِ مصوّبِ نمایندگان مردم، در اين زمان(1290 و 1291خ.) پدید آمد. نصرتالدوله فيروز، وزير عدليه، در اسفند 1295خ.، «قانون جزاي عرفي» مصوّبِ هيأت دولت را در فترتِ بين مجلس سوم و چهارم، موقت به اجرا گذاشت، بدینسان، نخستین گامهایِ مردمِ ایران به سویِ «حکومت قانون» هر چند افتان و لرزان، برداشته شد.
آنچه که فهرستْوار، در بالا آمد، چکیدهای از دگرگونیهایی بود که بنیادِ رسیدن ما به روزگار کنونی در زمینه قانونگذاری و «حکومت قانون» است. این کتاب هم، دربردارندۀ پیشینۀ فرمانهای جزایی، مقررهنویسی و قانونگذاری کیفری در ایران از دورۀ قاجار تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و فرگشتهای آن به همراهِ گزارشیهایی تاریخی از دیگر منابع، پیرامونِ چگونگیِ این روند است.
نخستین متنِ کیفری فراهم آمده در این نوشتار، فرمانِ منع شکنجۀ حاجی میرزا آقاسی(1225) و واپسین آن، قانون راجع به محاکمات جنایی(1309) است، از آن جا که خواستِ من در این مجموعه، فراهم آوردن قانونهایِ فراگیر بوده، برخی قوانین ویژه کیفری، همچون؛ قانون موقت راجع به اشخاصی که مال غیر را انتقال میدهند و یا تملک میکنند و مجازات آنها(1302)، قانون جزای نظامی(1304)، قانون مجازات مرتكبين قاچاق(1306)، قانون تشکیل و طرز رسیدگی دیوان جزای عمّال دولت(۱۳۰۷)، قانون مجازات ارتشاء در مورد مستخدمین و مأمورین دولتی و ادارات شوروی و بلدی(1307)، قانون محاكمات نظامي(1307)، قانون راجع به محاکمه قطاعالطریق(1310) و... از فهرست ما برکنار ماند.
امیدوارم این کتاب، از یک سو، به بخشی از خودآگاهی تاریخی- حقوقیِ ما، یاری رساند و از سویی دیگر، آینهای برای نگریستن به تاریخ قانونگذاری کیفری و سیاست جنایی در دو سدۀ گذشته باشد؛ چرا که بازشناسي بنيادهاي تاريخي شكلگيري نهادهای کیفری ايران در 175 سال گذشته، بخشی از راهرویِ ما به تَنگُذارِ ساختمانِ کنونیِ حقوقِ کیفری است.
تاریخِ حقوق کیفری در ایران، رشتهای به هم پیوسته از درونْمایۀ نسکهای اوستا، فرمانهای شاهنشهان هخامنشی و تفسیرهای موبدان ساسانی تا قانونهای صفویان و قاجاریان است، کاویدن تک تکِ این تار و پودها و بازنمودِ نقشِ کسانی چون کردیر، فرخْمرد، بزرگمهر، خواجه نظامالملک طوسی، عمیدالملک ابونصر کُندری، امیرکبیر، میرزا ملکمخان، میرزا حسینخان مشیرالدوله، میرزا یوسفخان مستشارالدوله، نصرتالدوله فيروز و... کارِ پژوهشگران امروز و آیندۀ این سرزمین است که «عمده ستود امیر [امیرکبیر] از آن است که دانسته بود، قوانین داخله مملکت را کارآزمودگان به عادیات اهالی خود مملکت، صد مرتبه صلاح و فسادش را بهتر از بیرونیان میدانند.»[4]