1- بحث پيرامون حقوق بشر
2-پيچيدگي به عنوان يك روش در حقوق بين الملل
3-قانون حقوق بشر سازمان ملل متحد
4-هسته مركزي سيستم معاهدات حقوق بشر ملل متحد
5-قانون بشر عرفي
6-پنج اصل اخلاقي اساسي حقوق بشر
7-منطقي و قابل فهم شدن حقوق بشر
8-قدرت وقايع حقوق بين الملل
9-تفاسير معاهدات حقوق بشري
10-رويه دولت ها
بهواسطه دو دهه تدریس و کتابت در حوزه حقوق بینالملل بشر و دیده شدن این موضوع بهعنوان یک موضوع علمی بهخودیخود، قابلتوجه است که در قرن بیست و یکم، مباحثی بعضاً دلگرمکننده و گهگاه تأسفبار، پیرامون ماهیت حقوق بشر در رشتههای مختلف دانشگاهی نظیر حقوق، فلسفه، جامعهشناسی، سیاست، روابط بینالملل و تاریخ پدید آمده است. من بهطور خاص به نوشتارهای فلسفی نویسندگانی نظیر آلن بوکانان، چارلز بییتز، کاستاس دوزیناس، جیمز گریفین و گونتر توبرر علاقهمند بودم، اما به نظر میرسید که بسیاری از کارها از رویکرد حقوقی محض جدا بوده و هدف اصلی اغلب آنها تشریح تفکر آشفته حقوقدانان بینالمللی در باب حقوق بشر است. همچنین، در هزاره جدید، حقوقدانان بینالمللی حقوق بشر، بهعنوان "حقوق بشرگرایان " توسط نگهبانان مخلص حقوق بینالملل عمومی موردتهاجم قرارگرفتهاند. شکایت از اینکه دانشمندان و دستاندرکاران حقوق بشر غالباً به قلبشان اجازه میدهند بر عقلشان حاکم شود و درنتیجه، آنان حقوقدانان بینالمللی ضعیفی هستند.
همزمان با شروع تحقیق در حوزه حقوق بینالملل بشر، به نظریه پیچیدگی علاقهمند شدم. درحالیکه در کارهای قبلی، من برای شرح ظهور سیستمهای حقوقی فرا دولتی، به تئوری سیستمهای بسته خودسازنده تکیه کرده بودم، به نظر میرسید که تئوری سیستمهای باز پیچیدگی، امکان ایجاد تأثیر مفهومی اخلاقی را فراهم میکند. حقوق بشر در رویه حقوقی با بررسی دو الگوی "ارتباطات در سطح سیستم " و "اقدامات و تعامل بازیگران حقوق بینالملل "، الگوهای ارتباطاتی مختص خود را تولید میکند. پرواز پرندگان سار بر روی جلد این کتاب نمونهای از یک سیستم پیچیده است. این پدیده نتیجه اقدامات و تعامل پرندگان بهصورت انفرادی است. شکل این دسته از پرندگان پیوسته در حال تغییر است و با توجه به اینکه پرندگان بهطور فردی به عوامل بیرونی مانند ظاهر شدن یک شاهین پاسخ میدهند، تغییر میکند؛ اما به روشهایی که به دلیل بالا بودن تعداد کنش و واکنش قابل پیشبینی نیستند. استدلال در اینجا این است که ما میتوانیم از حقوق بینالملل بهعنوان یک سیستم پیچیده، ویژگی ظاهری رفتارها و تعامل دولتها و بازیگران غیردولتی را برداشت کنیم. انجام این کار ما را قادر خواهد ساخت تا از ظهور و تکامل قواعد حقوقی معنایابیم، زیرا بازیگران حقوق بینالملل به اطلاعات و دادههای جدید پاسخ میدهند و یکی از ادعاهای اصلی در کتاب این است که بدنه حقوق بینالملل بشر، برخلاف تصورات اخلاقی، تنها پس از قتلعام شارپ ویل در تاریخ 21 مارس 1960، ظهور کرد. هنگامیکه کشورهای عضو سازمان ملل متحد مجموعهای از اقدامات را برای مقابله با معضل آپارتاید در آفریقای جنوبی معرفی کردند - و مداخله خود را از دریچه حمایت از حقوق بشر توجیه کردند.
بینش اصلی برای من در مورد نظریه پیچیدگی تعمیمیافته یا فرضی، اهمیت ظهور بود. این تصور که کل یک سیستم میتواند بیش از جمع اجزای آن باشد و در عین حال سیستم میتواند بر قسمتها تأثیر بگذارد. سیستم پیچیده از اقدامات و کنش و واکنش عوامل مؤثر در آن و با ویژگیهایی که در اجزا آن یافت نمیشود به وجود میآید. سپس سیستم پیچیده همان عواملی را که در وهله اول ایجادکننده بودهاند، تحت تأثیر قرار میدهد. به نظر میرسید همه اینها برای کسی که در زمینه حقوق بینالملل مشغول تحقیق و نوشتن است آشنا باشد؛ یک سیستم پیچیده پارادایماتیک که بدون نیاز به قدرت حاکم و کنترلکننده ظهور و تکامل مییابد - گرچه نگرش پیچیدگی را نیز میتوان بهطور عادی در سیستمهای حقوقی به کار برد. رویکرد کتاب این است که چگونه فلسفه ظهور میتواند به حقوقدانان بینالمللی کمک کند تا روشهایی که هنجارهای حقوق بینالملل از طریق اقدامات و تعامل دولتها به همراه برخی از بازیگران غیردولتی شکل میگیرد را درک کنند و چگونه اجماع در مورد "قانون " از طریق ارتباطات دانشمندان و دستاندرکاران درون یک جامعه تفسیری بروز پیدا میکند. این اثر همچنین نشان میدهد که چگونه ایده حقوق بشر از اقدامات ارتباطی دولتها و نهادهای حقوق بشری به وجود آمده و به ما اجازه میدهد بگوییم که شکنجه بهصورت عینی (اخلاقی) "اشتباه " است. به نظر میرسید یک روش بدیهی برای استفاده از نظریه پیچیدگی برای الگوسازی و معقول کردن عملکرد قانونی حقوق بشر - در سیستم سازمان ملل متحد، معاهدات اصلی حقوق بشر و حقوق بینالملل عرفی - با توصیف ویژگیهای سیستم نوظهور و بررسی رفتارهای متغیر دولتها و نهادهای حقوق بشری برای ارائه گزارشی از ظهور و تکامل قانون حقوق بشر است. این چالش برای بیان تأثیر مفهوم اخلاقی حقوق بشر بر قوانین حقوق بشر باقیمانده است. هیچ کمبودی در کارها وجود ندارد که به بیان اخلاقی یا سیاسی حقوق بشر بپردازد. در حالی که مطمئناً تفکر منبعث در این کتاب این موضوع را روشن مینماید، به نظر نمیرسد که هیچ کس راهی را که من بهعنوان یک حقوقدان بینالمللی، حقوق بشر را درک کرده باشم طی کند، چرا که رویکرد غالبی در ادبیات این حوزه وجود ندارد. علاوه بر این، بیشتر آثار فلسفی، صرفاً بهطور ضمنی، بر تبیین وجود حقوق بشر در داخل کشورها متمرکز میشوند. با این حال، این موضوع با مباحث مداخلهگرایانه که در درجه اول با آثار چارلز بیتز و جوزف راز نمایان میگردد همخوانی ندارد، زیرا رویکردی را نشان میدهد که به دنبال تبیین حقوق بشر با روش مداخله است. مسئله (همانطور که هر حقوقدان بینالمللی میداند) این است که مداخله بشردوستانه تنها یک بخش کوچکی از عمل به حقوق بشر است - اگر واقعاً بخشی از رویه حقوق بشر باشد با این نگاه که باید تلاش کنیم و منطقی باشیم. اصطلاح "حقوق بشر " و استفاده از آن در جامعه حقوق بینالملل مکان خوبی برای شروع به نظر میرسید. قطعه پایانی جورچین جایی بود که من برای دومین بار کتاب جان سِرل را خواندم. کارهای اولیه او در مورد نحوه ظهور برای توضیح رابطه بین مغز و ذهن آشنا بود که در آن سرل نشان میداد که چگونه مردم میتوانند مفاهیم انتزاعی را با قدرتهای دلخواه ایجاد کنند. مثال استاندارد او برای توانایی تخصیص حقوق و تعهدات پول است، با تکه کاغذی که روی آن نوشته 20 پوند (تکهای از کاغذ بدون ارزش ذاتی) به من حق خرید کالاهایی را میدهد که در هر جامعهای ارزش قابل ملاحظهای دارند (برای مثال مواد غذایی). سرل نشان میدهد که چگونه ما به معنای واقعی کلمه بهعنوان یک واقعیت اجتماعی در خصوص "پول " صحبت میکنیم و هیچ کس نمیگوید اعتقاد به واقعیت پول یک چیز احمقانه است؛ بنابراین، یک گام کوتاه برای بیان این استدلال که مفهوم اخلاقی حقوق بشر نتیجه اقدامات ارتباطی دولتها و نهادهای حقوق بشری است، آن است که این بازیگران به معنای واقعی کلمه "حقوق بشر " را به وجود میآورند.
تحقیق و فعالیت در مورد ماهیت حقوق بینالملل بشر و مهمتر از آن، فهمیدن چگونگی کار در مورد آنچه که فکر میکنم باید انجام شود، مستلزم یک سفر معنوی طولانی است که بدون حمایت و تشویق دیگران امکان پذیر نبود. من از دو دوره مرخصی تحصیلی در دانشگاه لنکستر بهرهمند شدهام و میخواهم از کارکنان دانشکده حقوق بهخاطر کمک آنها در انجام این کار تشکر کنم. همچنین از مکالمات طولانی با همکاران در لنکستر (مرکز تفریحی برتر در نظریه پیچیدگی)، چه در داخل و چه در خارج از مرکز، بهویژه تام وب، جیمی موری، (مرحوم) جان اوری، رابر گایر و سیلویا استفاده کرده والبته سایر دانشگاهیانی که مرا تشویق کردهاند تا فکر کنم که ممکن است در اینجا چیزهایی را دنبال کنم شامل ژان داس اسپرمونت، آماندا کاهیل- ریپلی، سیوناآهد داگلاس- اسکات، مینگ دو، آگاتا فیجالکوفسکی، مالگوسیا فیتزماوریس، الیویه دو فرولو، سوسن مارکس، کریستوفر مک کرمانت، دومینیک مک گولدریک، ریچارد نوبلز، آنا پیترز، دیوید شوگرمن، استفن تایرنی و والنتینا وادی و همچنین شرکتکنندگان در اجلاس "قواعد پیچیدگی " در دانشگاه لنکستر در سپتامبر 2015 و کسانی که در هماندیشی کارمندان در ملکه مری شرکت کردند. دانشگاه لندن در آوریل 2016 جایی که من افکار اولیه خود را در مورد این موضوع ارائه کردم. همچنین از دانشگاه آکسفورد پرس به دلیل علاقه آنها به این پروژه، بهویژه کیمبرلی مارش، مرل آلشتاین، اما آندین میلز، جک مک نیکل و جان لوت، به همراه داوران و خوانندگان مختلف ناشناس و همچنین از نیک بروملی تشکر میکنم. من همچنین میخواهم از دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشدم در طی چند سال گذشته تشکر کنم که به من کمک کردند تا تفکر خود را در مورد حقوق بینالملل بشر روشن کنم. هیچ پروژه تحقیقاتی بدون پشتیبانی، تشویق و نمایش عمومی مورد علاقه خانواده و دوستان نمیتواند به اتمام برسد. لذا از مایکل دوهرتی، آنتونی مک نامارا، آندره مک کالوچ، مایکل ویتلی، روزلین ویتلی و سایمون ویتلی تشکر میکنم. بهویژه پیامی به همسرم، کاترین، برای ادامه عشق و پشتیبانی او و همچنین فرزندانم، فرانسیسکا و بن.