1- تعريف لغوي معاهدات و تعريف آن در اسلام و حقوق بين الملل عمومي
2- شروط انعقاد معاهدات در اسلام و حقوق بين الملل عمومي
3- مقامات صلاحيتدار براي تاييد و نقض معاهدات
4- تنظيم و نگارش معاهدات
5- آثار معاهدات
6- معاهدات حياد (بي طرفي )
روابط بین کشورها نمیتواند آرام و پایدار باشد، مگر در صورتی که روابط آنها بر مبنای تسلیم در برابر قدرت الهی باشد که به حق، عدالت و احترام به انسان دعوت میکند و روابط بین کشورهایی که تسلیم در برابر قدرت الهی نیستند، مبتنی بر منافع و حرص و طمع است و این مصالح و منافع از منافع مادی صرف فراتر نمیرود و اکثر مواقع از مسیر حق و عدالت دور میشود خصوصاً که عدالت با منافع و حرص و طمع در تعارض میباشد که این تعارض و ناسازگاری عدالت با منافع و جاهطلبی در نهایت منجر به درگیری و جنگ بین کشورها میشود. البته این اختلافات و درگیری و جنگها بین کشورهایی که منافع آنها در معرض خطر قرار میگیرد، امری عادی است. پس آتش جنگ خشک و تر را میسوزاند و باعث از بین رفتن تمدن انسان، در بند کشیده شدن مردم و خوار و ذلیل شدن ملتها میشود.
به تحقیق، جاهطلبی و حرص و طمع و منافع در این زمانه زیاد شدهاند، به ویژه بعد از آن که بشر به وسیلههای تخریب و نابود کننده دست یافت و وسیلههای حمل و نقل هوایی، زمینی و دریایی و... را اختراع کرد و بدین ترتیب رسیدن به مقصد در کمترین زمان و کوتاهترین مسافت، آسان شد.
پس دولتها برای تأمین امنیتِ منافع خود، تلاش کردند و میکنند تا روشهای جنگی جدیدی را ابداع کرده و برتری خود بر دیگران را تضمین کنند تا جایگاه و منافع و کنترل این جهان را در اختیار داشته باشند لذا این مسابقه برای مسلح شدن و برخورداری از بزرگترین تعداد ممکن از ابزار جنگی را میبینیم. جهان بر روی دو حوض خون و آتش قرار گرفته است و چه بسا توسط یک دیوانه و مجنون در یک لحظه منفجر شود و زندگی میلیونها انسان به خطر افتد. با بدست آوردن این ابزارهای جنگی توسط انسان دیگر ما نمیتوانیم وضعیتی بینالمللی را ببینیم که در آن ثبات و امنیت غلبه داشته باشد. جهان در درگیری بر سر منافع و حرص و طمع به دو بلوک تقسیم شده است و دولتهای ضعیف به عقربه قطب نما تبدیل شدهاند که بین این دو بلوک در نوسان هستند که هر لحظه به سمت یک بلوک متمایل میشوند و اگر یکی از این کشورهای قدرتمند بداند که منافعش توسط دولت ضعیف تهدید میشود با آن درگیر شده و به فتنهگری در آن دست میزند تا در رکاب و تحت اختیارش باقی بمانند. به این ترتیب جهان به دو بلوک تقسیم شده است و ترس و حرص و طمع و جاهطلبی در آن افزایش یافته است و دولتها و ملتها، خطر، ناامنی و بیثباتی را احساس میکنند.
در نتیجهی این حس نیاز بشری به امنیت و صلح، گروههایی از آنها خواستار صلح و توقف خونریزی که ناشی از جنگ و جاهطلبی بودند، شدند. به طوری که عقل انسان درک کرد که باید از سوی سازمانهای بینالمللی برای حل و فصل اختلافات و درگیریها از راه مسالمتآمیز اقدام کنند و در نتیجه قوانین بینالمللی را برای حل اختلافات میان دولتها با استفاده از معاهدات صلحآمیز وضع کردند. براساس این قوانین و قواعد بینالمللی، هر گونه جنگ غیر قانونی است مگر به جهت دفاع از میهن و جان و روشها و راههای مسالمتآمیز زیر را نیز برای حل اختلافات و منازعات وضع کرده اند:
1. مذاکره (مفاوضه): که عبارت است از تبادل نظر بین دو کشور متنازع و متخاصم برای دستیابی به توافق بین آنها. این وظیفه توسط نمایندگان منتخب از هر دو کشور انجام میشود، مذاکرات معمولا توسط نمایندگان دیپلماتیک کشورهای درگیر و از طریق تماس با وزیر امور خارجه دولت دیگر انجام میشود. البته تا زمانی که موضوع نزاع و درگیری اهمیت خاصی نداشته باشد؛ در غیر این صورت تعیین دو نماینده ویژه برای مذاکره ضروری است. همچنین میتواند به طور مستقیم بین دو کشور متبوع و در محدوده خاص مذاکره صورت گیرد. البته این هم ممکن است که از طریق یک کنفرانس صورت گیرد، که دولتهای درگیر و دیگران در آن حضور پیدا کنند. این رویکرد در اختلافات فیزیکی مورد استفاده قرار میگیرد که منافع عمومی جامعه بینالمللی را تحت تأثیر قرار میدهد.
2. روشهای دوستانه و میانجیگری: اگر مذاکره بین دو کشور درگیر منجر به حل مناقشات موجود نشود، نوبت به استفاده از ابزارهای دوستانه یا میانجیگری توسط یک کشور خارجی، غیر از طرفین درگیر میرسد. این کشور تلاش میکند با از بین بردن وجوه اختلاف میان دو کشور و یا شرکت در مذاکرات آنها، آنها را به هم نزدیک کرده و به منازعه پایان دهد.
منشور سازمان ملل متحد و اسناد دیگری، برای حل مسالمتآمیز اختلافات بینالمللی، قوانین و قواعد مربوط به روشهای دوستانه و میانجیگری را تعیین کرده است. در این اسناد مقرر شده است که تا جایی که ظرفیت وجود دارد، پیش از درگیری نظامی دو کشور، از وساطت کشور سومی بهره گرفته شود. سپس اعلام شده است که شایسته است کشورهای خارجی از جانب خود تا جایی که ظرفیت وجود دارد و از سوی کشورهای متنازع، رفتار غیردوستانه ارزیابی نمیشود، خدمات دوستانه و میانجیگریشان را عرضه کنند.
وظیفه دولتهای میانجیگر و واسطه این است که تقاضای طرفین درگیر را کنار هم بگذارند و از شدت درگیری بکاهند. با این حال، دولت میانجیگر هیچگونه اقدام الزامآور را به کشورهای درگیر ارائه نمیدهد؛ چه این وساطت و خدمات دوستانه به درخواست این کشورها یا یکی از این کشورها باشد و چه به صورت داوطلبانه انجام پذیرد.
مأموریت کشور میانجیگر زمانی به پایان میرسد که برایش روشن شود و یا یکی از کشورهای متخاصم اعلام کند که وساطتش پذیرفته نمیشود. قبول وساطت دولت میانجیگر توسط یکی از دولتهای متنازع، مستلزم توقف یا تعلیق عملکرد و آمادگی نظامی آن کشور در برابر کشور دیگر نیست. همچنانکه پذیرش میانجیگری در زمان جنگ بین دو کشور، به معنای آتش بس نخواهد بود؛ البته تا زمانی که بر خلاف این امر توافق نشده باشد.
3. ارجاع اختلاف به سازمانهای بینالمللی یا منطقهای : در این صورت، سازمان فوق متولی حل منازعه با صلاحدید خود است و رأی نهایی در صورت اجماع بر آن، الزامی و در صورت عدم اجماع، در حد توصیه خواهد بود. ارجاع به سازمانهای دولتی، روشی مدرن از راههای مسالمتآمیز اختلافات است که جامعه ملل بعد جنگ جهانی اول بر آن به عنوان یکی از ابزار پیشگیری از جنگ تأکید کرده است.
صلاحیت جامعه ملل پس از جنگ جهانی دوم به سازمان ملل متحد منتقل شد و توانست سازمان جدید را برای انجام وظیفه خود یعنی حل اختلافات بینالمللی فعال و ایجاد کند. فصل ششم منشور ملل متحد از حل اختلافات بینالمللی توسط کمیسیون بحث میکند و این وظیفه را با توجه به شرایط، به مجمع عمومی یا شورای امنیت واگذار میکند و اینها روشها و شیوهها و فرایندی است که برای حل و فصل منازعه بین دولتها از سوی سازمان ملل متحد دنبال میشود. حال، اگر یکی از طرفین درگیر، از پذیرفتن موارد فوق سرباز زند، عملاً خواسته خود را با زور به طرف مقابل تحمیل میکند و بدین ترتیب جنگها دوباره شروع میشود.
اما در مورد اسلام: روابط بین دولتها و افراد در نگاه اسلام، روابط مادی همراه با مصالح زودگذر نیست، بلکه اسلام رشته دوستی را میان پیروانش و دیگران براساس حق و عدالت بر پا کرده است. همه انسانها در نظر اسلام، فرزندان آدماند لذا سرباز زدن از عدالت و ترجیح منافع شخصی بر حقوق عمومی، جایز نیست.
پیروان اسلام، یاوران رسالتی هستند که هدفش تحقق عدل و برابری بین انسانها است و هدف نهایی در زندگی آنان، محقق شدن بندگی خدای یکتا در زمین و پیراستن عقل بشر از خرافات و بندگی مخلوقات است. به خاطر همین هدف، مسلمانان برای رساندن این هدایت به همهی مردم تلاش میکنند؛ چنان که پروردگارشان آنان را مکلف به این مهم کرده است.
مسلمانان روابط خویش را براساس باورها و اعتقاداتشان و آنچه در قرآن کریم معین شده است تنظیم میکنند و پا جای پای پیامبر گرامی اسلام میگذارند که پس از هجرت، برخوردش با کفار بر سه قسم بود:
1. با گروهی از آنان مصالحه کرد و با آنان پیمان بست که با پیامبر (ص) جنگ نکنند و با او دشمنی نکنند و با وجود کفرشان، جان و مالشان در امان باشد.
2. با گروهی از آنان جنگید، زیرا آنان بنابر دشمنی و جنگ گذاشته بودند.
3. گروهی از آنان را واگذاشت؛ نه جنگ کرد و نه صلح. چرا که آنان نیز چنین کرده بودند.
آنها پیروزی پیامبر بر دشمنان و برخی پیروزی دشمنان بر پیامبر را دوست داشتند. برخی ظاهراً اسلام آورده بودند ولی در باطن دشمن بودند. پیامبر اسلام با هر یک از این سه گروه براساس دستور پروردگارش رفتار کرد. پس با یهودیان مدینه صلح کرد و آنان همگی پیمان شکستند. خداوند پیامبر را مأمور کرد تا زمانی که طرف مقابل به عهد و پیمانش وفادار است، وفادار بماند و تا زمانی که پیمانشکنی آنان معلوم نشود، با آنان جنگ نکند همچنانکه او را مأمور کرد با پیمانشکنان قتال کند.
بنابراین اسلام در روابط با دیگران راه و روش را معین و مشخص کرده است. اگر بیگانگان اسلام را قبول کردند باید معاهده را رعایت کرد و برادری را در حق آنان تمام کرد و اگر از اسلام سر باززده و خودداری کردند باید راه دیگر را در نظر گرفت و آن این است که تسلیم حاکم دولت اسلامی شوند و در مقابل حمایتهایی که حاکم اسلامی از آنها میکنند باید جزیه دهند. چون حاکم اسلامی از مال و جان و آبرو و ناموس آنان حمایت میکند. پس اگر جزیه را ترک کرده و درخواست معاهده و قرارداد کردند حاکم اسلامی میتواند تا مدتی که صلاح میداند با آنان پیمان ببندد، البته در صورتی که در آن مصلحت وجود داشته باشد. مثلاً امیدی به اسلام آوردن آنها باشد. با این حال اگر پیشنهاد را رد کنند این نشانگر آن است که آنها به دنبال قصد شوم هستند که این پیشنهاد را ترک کرده و علیه خدا و پیامبرش جنگ را انتخاب کردهاند و باید حاکم مسلمان با آنها مبارزه کند و حتی در طول جنگ نیز باید راه بازگشت را برای آنان باز بگذارد و آنان را دعوت کنند که اگر بپذیرند خوش آمد میگویند و مسلمانان از آنان مثل مال و جان و آبروی خود دفاع میکنند.
پس اسلام پیمانها و میثاقها را برقرار کرده و هدنه و صلح را برسمیت شناخته و روابط خوبی را براساس معاهدات با دیگران برقرار کرده است. امّا حقیقت این معاهدات در لغت و شریعت و حقوق بینالملل چیست؟ و میزان مشروعیت آن در اسلام و حقوق بینالملل چیست؟ و چه آثار و مصلحتهایی بر آن مترتب میشود؟ این همان چیزی است که در ابواب این کتاب بحث خواهیم کرد به اذن الله.