اطلاعات کتاب
۱۰%
موجود
products
قیمت کتاب چاپی:
۳۰۰۰۰۰۰ريال
تعداد مشاهده:
۵۸۳






درآمدی بر حقوق بین الملل معاصر

پدیدآوران:
دسته بندی: حقوق بين الملل - كليات حقوق بين الملل

شابک: ۹۷۸۶۰۰۱۹۳۳۴۸۶

سال چاپ:۱۳۹۴/۰۴/۱۶

۲۱۲ صفحه - رقعي (شوميز) - چاپ ۱
قیمت کتاب الکترونیک: ۱۵۰۰۰۰۰ريال
تخفیف:۱۰ درصد
قیمت نهایی: ۱۳۵۰۰۰۰ ريال

توجه


برای خرید بیش از دو جلد از یک عنوان کتاب‌ چاپی مجد و یا امجد، تخفیف 15 درصد اعمال می‌شود. تعداد را در سبد خرید اضافه کنید.
با خرید هر کتاب الکترونیک مجد، یک کد فعال سازی ساخته و ارائه می‌گردد. چنانچه برای استفاده در دستگاه‌های دیگر، به چند کد نیاز دارید، خرید‌های مجدد از هر کتاب مشمول 50 درصد درصد تخفیف خواهد شد.
کتاب‌های الکترونیکی مجد دارای امکانات یادداشت‌نویسی، علامت‌گذاری و جستجوی پیشرفته است و فقط در سیستم ویندوز رایانه یا لپ‌تاب قابل استفاده می‌باشد.


1- ادغام نظام‌مند قواعد حقوق بين‌الملل در رويه‌ي قضايي بين‌المللي
2- اصل ادغام نظام‌مند
3- ديوان بين‌المللي دادگستري و قضيه‌ي سكوهاي نفتي
4- تبارشناسي حقوق بين‌الملل كيفري در مجموعه‌ي قواعد حقوق بين‌الملل
5- وجه آرماني سيستم
6- وجه سازماني سيستم
7- وجه ثبت و ضبط روابط
8- نهاد توصيه نامه و نسبيّت تعهدات در حقوق بين‌الملل
9- نهاد توصيه‌نامه و منابع حقوق بين‌الملل
10- نهاد توصيه‌نامه به‌مثابه‌ي منبع مستقل حقوق بين‌الملل

نظام «معاصر» حقوق بین­الملل مولود نظام سلف خود یعنی حقوق بین­الملل «مدرن» است، که صاحب­نظران معتقدند از قرن هفدهم و با ظهور مفهوم دولت مدرن آغاز گشت.[1] اما وصف «معاصر» که در عنوان این کتاب به­کار رفته است، بیش از آن­که به یک بازه­ی زمانی خاص اشاره داشته باشد، به تحولاتی ریشه­ای معطوف است که تعیین نقطه­ی دقیق آغاز و انجام آن غیرممکن می­نماید.[2]  با این حال­، حداقل سه مولفه­ی اساسی در توجیه وصف «معاصر» قابل ذکر است، یعنی، نظام یافتن قواعد حقوق بین­الملل، گسترش سازمان­های بین­المللی و ظهور مفهوم «سیستم» در حقوق بین­الملل.


پس از پایان جنگ جهانی دوم تعداد معاهدات چندجانبه­ی بین­المللی افزایش یافته است و دولت­ها تمایل بیشتری برای الحاق به آن­ها نشان داده­اند. برای مثال میثاق حقوق مدنی و سیاسی 167 عضو و میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی 160 عضو، معاهده­ی منع نسل­کشی 142 عضو، معاهده­ی رفع تبعیض نژادی 175 عضو، معاهده­ی رفع تبعیض علیه زنان 187 عضو، کنوانسیون حقوق دریاها 159 عضو، معاهده­ی منع شکنجه 151 عضو، کنوانسیون حقوق کودک 193 عضو دارند و کنوانسیون­های ژنو به معنای دقیق کلمه با پذیرش جهانی مواجه بوده­اند.[3]  افزایش تعداد معاهدات بین­المللی و اقبال دولت­ها برای پیوستن به آن­ها مساله­ی رابطه­ی میان این معاهدات را مطرح می­سازد. نظام­مند شدن قواعد حقوق بین­الملل به معنی ایجاد رابطه­ی درونی میان قواعد آن است به­گونه­ای که وجود و تعریف هر قاعده بر وجود و تعریف قواعد دیگر مبتنی است. بدین ترتیب، معاهدات بین­المللی که در حقوق بین­الملل مدرن به عنوان متداول­ترین منشاء تعهد شناخته می­شدند و عنصر رضایت دولت­ها به عنوان یک معیار شکلی، تنها معیار قابل اعمال برای سنجش اعتبار و الزام­آور بودن آن­ها پنداشته می­شد، به­صورتی با هم مرتبط شدند که موجب گسترش دامنه­ی قواعد یک معاهده به دیگر حوزه­ها شد. تسری چنین خصیصه­ای به رابطه­ی میان قواعد معاهداتی و قواعد عرفی موجب پیچیده­تر شدن این مساله می­شود. درصورت بروز «تعارض»[4] میان این قواعد، روابط آن­ها براساس قواعد حل تعارض تنظیم می­شود.[5] اما ظهور مفهوم «قواعد عام­الشمول»[6] و «قاعده­ی آمره»[7] در حقوق بین­الملل تنها سمت و سوی حرکت این نظام را مشخص می­کند، بی­آنکه بسان نظام­های داخلی، در همه­ی موارد موجب بطلان وضعیت حاصل از قواعد معارض با آن باشد.


تکثر سازمان­های بین­المللی در سال­های پایانی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم با تولد اتحادیه­های فنی در حوزه­های تلگراف، پست و اوزان و مقادیر آغاز شد.[8] این نهادها نخستین بارقه­های ورود به عصر پساتجدد بودند و به دلیل استقلال شخصیت و برخورداری از سازوکاری خاص برای اخد تصمیم، از تجربه­های پیشین بین­المللی که از کنگره­ی وین حاصل شده بود، متمایز می­شدند. بدین ترتیب، نظام حقوق بین­الملل دارای تابعانی جدید شد که برای مدیریت منافع مشترک دولت­ها در حوزه­هایی خاص، مستقل از اعضای خود اتخاذ تصمیم کرده و حتی برای انعقاد معاهدات بین­المللی با این اعضاء دارای صلاحیت بودند. اما این صلاحیت به­طور کلی به «اهداف و اصول» سازمان محدود می­شود، که در سند موسس آن قید شده است. این اهداف و اصول بیانگر جهت­گیری سازمان بین­المللی در مواجهه با وضعیت­های عینی در زیست بین­المللی خود است. بدین ترتیب، صلاحیت­های «ضمنی» ناشی از «ضرورت اجتماعی» تنها در پرتو این «اهداف و اصول» اعتبار یافتند و آرام آرام از حوزه­ی «صلاحیت انحصاری» دولت­ها و اصول «آزادی» و «تقابل» -که خصوصیت بارز دوران حقوق بین­الملل مدرن به­شمار می­آیند-[9] خارج می­شدند.


اصطلاح «سیستم» را در حقوق بین­الملل مسامحتاً به­کار می­بریم، چراکه به اعتقاد اکثر صاحب­نظران، حقوق بین­الملل هنوز به آن درجه از تکامل و پختگی برای داشتن یک سیستم حقوقی، همپای نظام­های داخلی، نرسیده است. با وجود این، نشانه­هایی از شکل گیری «سیستم» در حقوق بین­الملل به چشم می­خورد. نخست آن­که، تغییر در منابع قدرت موجب تغییر در منابع حقوق بین­الملل گشته و گسترش معاهدات عام یا معاهدات قاعده­ساز نشانه­ای است از این تغییر. در این معاهدات شخصیت طرف­ها کم­رنگ شده و به­جای آن خودِ موضوعِ رابطه مورد توجه قرار گرفته است؛ بدین ترتیب قواعد حقوق بین­الملل در این دست معاهدات دارای کلیت شده­اند. در این تحول دو عنصر نقشی مهم ایفا کرده­اند. نخستین عنصر در دگرگونی قدرت ایجاد شکاف در مفهوم «حاکمیت»است؛ حاکمیت از «حق» به «مسئولیت» تغییر یافته.[10] در مفهوم جدید حاکمیت به معنی مسئولیت حمایت از شهروندان، و حقوق بنیادین بشر تلقی می­شود؛ اگرچه، سازوکارهای این مفهوم هنوز به روشنی معلوم نشده است. عنصر دوم را باید نقش فعال سازمان­های بین­المللی در خلق قواعد حقوق بین­الملل دانست. سازمان­ها در حوزه­ی صلاحیت خود و در پرتو حقوق سازمان، رویه­ای مستقر و مستمر ایجاد می­کنند که از قالب «حقوق همکاری» فراتر رفته و انحصار منابع قدرت را از دست دولت­ها خارج کرده است. دوم آن­که، همین نقش سازمان­های بین­المللی موجب خلق «حقوق نَرم» شده است. در «حقوق نرم» بیش از آنکه به مولفه­های صوری سنجش اِعتبار قاعده توجه شود، از رویکرد فورمالیسم حقوقی دور شده و به مضمون قاعده توجه می­شود؛ در نتیجه در وجه الزام این قواعد با نسبیّت و تدریج مواجه هستیم. این قواعد نَرم که حتی ممکن است در سندی الزام­آور درج شده باشند، گاه موثرتر و واقعی­تر از قواعدی الزام­آور هستند که در اسناد الزام­آور قید شده، اما اجرا نمی­شوند.


این سه مولفه­ی حقوق بین­الملل «معاصر» چنان درهم تنیده هستند که تفکیک آن­ها از هم، تنها به صورت نظری و انتزاعی ممکن است. نظام­مند شدن قواعد حقوق بین­الملل شامل بررسی روابط میان «حقوق نرم» و منابع سنتی حقوق بین­الملل نیز می­شود و به­وجود آمدن این «حقوق نرم» خود مرهون رویه­ی رو به رشد سازمان­های بین­المللی است.[11] از طرفی گسترش سازمان­های بین­المللی فی­نفسه، نشانه­ای است از حرکت نظام حقوق بین­الملل به سمت نهادگرایی[12] که در خود متضمن نظام­مندی قواعد و شکل­گیری سیستم است. اما هر سه این مولفه­ها معلول به­وجود آمدن مفهوم «جامعه­ی بین­المللی»[13] هستند.


اصطلاح «جامعه­ی بین­المللی» به یکی از پرکاربردترین واژگان در حقوق بین­الملل تبدیل شده است بی­آن­که تعریفی روشن از آن ارائه گردد[14] یا آنکه در مورد اعضای این جامعه، یا ارزش­ها، قواعد و کارکردهای آن توضیحی داده شود. برخی این اصطلاح را تنها یک «انتزاع سازنده»[15] می­دانند که به صورتی «ادیبانه»[16] به­کار می­رود و دیگران معتقدند معنای آن آنقدر واضح است که نیازی به ارائه­ی توضیح بیشتر نیست.[17] با وجود این، همانطور که ماده­ی 53 کنوانسیون 69 وین درخصوص حقوق معاهدات معتقد است، این اصطلاح حاوی آثار حقوقی است و موجب عینیت بخشی به ارزش­های جامعه می­شود،[18]  بنابراین روشن شدن معنای آن در فهم ما از حقوق بین­الملل موثر خواهد بود.[19]


مفهوم «جامعه­ی بین­المللی» در دکترین بسیار مورد توجه بوده.[20] فرهنگ لغات حقوق بین­الملل «جامعه» را این­گونه تعریف می­کند: «گروه و مجموعه­ای از اشخاص حقوقی و حقیقی که به واسطه­ی یک یا چند عنصر مشترک، یا جهت دست­یابی به اهدافی مشترک با هم متحد شده­اند.»[21] فرهنگ اصطلاحات حقوق بین­الملل دو تعریف از این واژه ارائه می­کند؛ یکی به معنی تناسب و ارتباط اخلاقی و حقوقی است و دیگری مجموعه­ی دولت­ها.[22] همچنین برخی از متفکران میان جامعه در معنای Society و جامعه در معنای Community  تفکیک قایل شده­اند. اولی گروهی است که براساس رضایت و برای حصول اهدافی خاص شکل گرفته و دومی به معنی گروهی است که عناصر روانی و احساسی موجب پیوند آن­ها شده است.[23] عامل ذهنی و روانی این­گونه تعریف می­شود که «اعضای این جامعه به واسطه­ی قواعدی تقابلی و عام متعهد می­شوند؛ قواعدی که حقوقی را [به اعضاء] اعطا و تکالیفی را تحمیل کرده و نیز صلاحیت­هایی را میان آن­ها توزیع می­کنند.»[24] بر همین اساس «جامعه» این­گونه تعریف شده است: «سامانه­ای دائمی از تعاملات متقابل و چندجانبه که به اعضاء، نهادها و قواعد آن جامعه اعتبار می­بخشد.»[25] با تمام این اوصاف، برخی معتقدند به دلیل فقدان یک سازوکار نظام­یافته برای تعیین و شناسایی نمایندگان آن، چنین جامعه­ای «چیزی بیش از سرجمع دولت­های عضو آن نیست»[26] و از آنجا که دولت­ها تعیین کننده­ی شکل سیاسی این جامعه قلمداد می­شوند، تنها همین دولت­ها هستند که قادرند Society را به Community تبدیل کنند.[27]


به­نظر می­رسد برای آن­که این اصطلاح متضمن آثاری حقوقی باشد، باید به چیزی بیش از مجموع منافع تک­تک دولت­ها بازگردد؛ منفعتی خاص که ریشه در «همبستگی»[28] آن­ها داشته و فراتر از منافعِ منفرد و در عین حال مشترک آن­ها باشد.[29] این همبستگی دارای دو عنصر عینی و ذهنی است: عنصر عینی به همبستگی ماهوی دولت­ها اشاره دارد و عنصر ذهنی به خواست و اراده­ی آن­ها برای پیش­برد همکاری جمعی درجهت دست­یافتن به اهدافی معین.[30] اما پروفسور دو ویشر معتقد است «همبستگی بین­المللی قاعده­ای است که قدرت خود را از روان انسان­ها به­دست می­آورد و با قاعده­ای که به­صورت واقعی استقرار یافته باشد، متناظر نیست.»[31] بنابراین اگر این منفعت خاص را «فهمی یک­سان از اهمیت ارزش­های ویژه برای جامعه» تعریف کنیم،[32] «جامعه­ی بین­الملل» را می­توان «مجموعه­ای از جوامع» تعریف کرد که با هم دارای همپوشانی هستند و «هریک نظام دستوریِ ارزشیِ خاص خود را داراست.»[33]


علی­رغم آن­که برخی از صاحب­نظران همچنان وجود پدیداری به نام «جامعه­ی بین­المللی» را انکار می­کنند،[34] برخی دیگر معتقدند الزامات منطقی تعریف «جامعه­ی بین­المللی» را به عنوان یک ضرورت سیستمیک توجیه می­کند؛ این الزامات ریشه در ملاحظاتی اخلاقی و مفهوم «جامعه­ی منافع» دارد. [35] برخی دیگر مبنای این جامعه را «ساخت عقلانی»[36] آن می­دانند. این ساخت عقلانی از مجموعه­ی اصول و قواعدی منسجم تشکیل شده است که حقوق و تکالیف اعضای این جامعه را تعیین می­کنند.[37] این دسته از صاحب­نظران معتقدند وجود یک ساختارِ جامع از سازوکارها و نهادهای جامعه­ی بین­المللی بر کارکرد اجتماعی آن، که به­صورت منافع مشترک تعریف می­شود، تقدم دارد.[38]


این استدلالات درصورتی قابل توجیه هستند که مفهوم «جهانی­شدن»[39]حقوق بین­الملل را بپذیریم. درواقع، جهانی­شدن انقلابی است در حقوق بین­الملل «معاصر» که هنوز کامل نشده است[40] و ما اینک در میانه­ی آن قرار داریم. جهانی­شدن در معنای عاملی تاریخی است که به تمرکز قدرت مربوط می­شود؛ بدین ترتیب، حقوق بین‌الملل را به سمت‌وسویی فراتر از صلاحیت دولت‌ها و خلق تابعانی فرادولتی متمایل کرده است.[41] جهانی­شدن نمی­تواند به معنی ورود قواعد مشترک و یکسان به نظام­های حقوقی مختلف باشد که از هم منفک هستند چراکه به اعتقاد برخی، حقوق مشترک بشر باید کثرت­گرا باشد و این کثرت­گرایی متضمن همزیستی عقاید مختلف است. در این بین، «اقتصاد و حقوق بشر دو عامل اصلی جهانی­شدن حقوق بین­الملل هستند.»[42] اما نیروی محرک این انقلاب «خیر مشترک» بین­المللی است. اصطلاح «خیر» در این ترکیب «همه­ی آن چیزهایی را دربر می­گیرد که در ظرف زمانی معیّن، معّرف ارزش­هایی مثبت­اند.»[43] «خیر مشترک» در وجه آرمانی خود یا غایتی است که جامعه و اعضای آن باید بدان سو حرکت کنند، یا شاخصی است برای سنجش اَعمال اجتماعی، یا آن­که معرف آداب رسومی است که هر عضو جامعه از آن­ها الهام می­گیرد. اما «خیر مشترک» در مفهوم انضمامی خود «اساساً از نیازها و ساختارهای اقتصادی، فرهنگ، اصول عقلانی و اخلاقی، و همچنین وضعیت جغرافیایی جامعه، [...] تبعیت می­کند.»[44]


ماحصل این انقلاب شکل­گیری نهادهای قضایی برای حل و فصل اختلافات بین­المللی است. هانس کلسن معتقد است «بنیان هر سازمان حقوقی در یک جامعه­ی حقوقی، فرایند قضایی است.»[45] درواقع، اگر مفهوم «جامعه­ی بین­المللی» یک مفهوم عینی در نظام حقوقی تلقی شود، محاکم بین­المللی باید آن را به عنوان یک قاعده­ی قابل اِعمال، تفسیر و اِعمال کنند.[46] دیوان بین­المللی دادگستری به عنوان «رکن اصلی قضایی ملل متحد» خود را «ضامن انسجام حقوق بین­الملل» قلمداد می­کند؛[47] کارکرد اصلی نظام حقوقی بین­المللی حفظ صلح و امنیت است،[48] اما صلح بی­شک یک مفهوم حقوقی است و «کارویژه­ی نهادهای قضایی در این بین جلوگیری از بروز اختلاف است.» [49]  اگرچه نه منشور ملل متحد و نه اساسنامه­ی دیوان از «جامعه­ی بین­المللی» نامی نبرده­اند، اما این دیوان در اولین حکم خود با اشاره به «ملاحظات اولیه­ی انسانی»[50] وجود و ماهیت حقوقی آن را مورد شناسایی قرار می­دهد.[51] چنین نگرشی ریشه در این باور دارد که یک جامعه­ی حقوقیِ نهادین قادر خواهد بود مفهومی منسجم و یک­دست از «عدالت» را ایجاد کند.[52] وظیفه­ی واقعیت بخشیدن به این مفهوم برعهده­ی قضات و نهادهای قضایی آن جامعه خواهد بود. وظیفه­ی واقعیت بخشیدن به مفهوم «جامعه­ی بین­المللی» نیز برعهده­ی نهادهای قضایی است. اعتبار این مفهوم به­جای آن­که تنها به­واسطه­ی مضمون آن توجیه گردد، به­عنوان یک مفهوم مستقل حقوقی و به­صورت نهادین تعیین می­شود.[53] بنابراین، کارکرد قضایی محاکم بین­المللی شامل توسعه و گسترش حقوق بین­الملل به وضعیت­هایی می­شود که هنوز آزموده نشده­اند تا «نتایجی مطلوب از نظر اجتماعی و روشنگر به­دست آید.»[54] در انجام این ماموریت، «ستاره­ی راهنمای قضات» در تفسیر قواعد و حل تعارض میان آن­ها «ارزشهایی [خواهد بود] که حقوق بین­الملل درپی ارتقاء و حفاظت از آن­ها است.»[55] اما دشوارترین کار محاکم بین­المللی روشن ساختن این ارزش­ها است چراکه اگر از فرایندهای مربوط به عینیت بخشیدن به ارزش­های جامعه­ی بین­المللی در قالب قواعد حقوق بین­الملل، درکی درست نداشته باشیم افراط در ایمان و پافشاری بر قواعد اخلاقی ممکن است به سمت «حقوق طبیعی» گرایش پیدا کند،[56] که صاحب­نظران معتقدند به ایده­ی متمدن سازی[57] متمایل است.[58]


محاکم بین­المللی، من­جمله دیوان بین­المللی دادگستری، در انجام کارکرد قضایی خود با دو مانع بزرگ مواجه هستند. نخست آن­که، پذیرش صلاحیت این محاکم منوط به رضایت دولت­ها است. و دوم آن­که، پدیده­ی پراکندگی حقوق بین­الملل باعث تعدد محاکم بین­المللی شده است. مانع نخست دولت­ها را قادر می­سازد اختلافات مربوط به «مسائل حیاتی» را خارج از «سیستم» فیصله دهند و مانع دوم موجب بروز تعارض در احکام دیوان­های مختلف بین­المللی و مطرح شدن مساله­ی سلسله مراتب میان این محاکم می­شود. ابزاری که می­تواند به دیوان­ها و محاکم بین­المللی برای فائق آمدن بر هر دوی این موانع کمک کند توسل به «تفسیر هرمنوتیکی»[59] است که دیوان بین­الملل دادگستری پرچم­دار آن به­حساب می­آید.[60] بدین­ترتیب، دیوان قادر خواهد بود از یک سو با ایجاد ساختاری نظام­مند میان قواعد حقوق بین­الملل دامنه­ی صلاحیت خود را گسترش دهد، و از دیگر سو، با پیروی از اصلِ ناظمِ «جامعه­ی ارزش­ها»،[61] یعنی مفهوم «خیر مشترک»، میان احکام خود انسجامی پایدار به­وجود آورد.[62] با تمام این اوصاف، وجود و ماهیت «جامعه­ی بین­المللی» را چه براساس یک «ساخت منطقی و عقلانی» و چه براساس یک «ضرورت اجتماعی» توجیه کنیم،[63] به اعتقاد صاحب­نظران، بنیانِ انسجام این جامعه­ی حقوقی­، خارج از خودِ نظام حقوقی قرار دارد.[64] درست به همین دلیل است که نمی­توان قواعد آمره بین­المللی را در میان منابع سنتی حقوق بین­الملل جای داد زیرا  قاعده­ی آمره نمی­تواند حاصل رویه­ی دولت­ها باشد.[65]


هدف کتاب حاضر اما، بررسی رویه­ی دیوان بین­المللی دادگستری در شناسایی و بسط نظریه­ی «جامعه­ی جهانی» نیست،[66] همچنین به کالبدشکافی سازوکارها و نهادهای حقوق بین­الملل نمی­پردازد؛[67] بلکه تنها سعی دارد مولفه­های حقوق بین­الملل «معاصر» را به خوانندگان معرفی کند. به همین منظور هر یک از فصول این کتاب به یکی از مولفه­های پیش­گفته می­پردازد. بنابراین، موضوعات بسیاری در حقوق بین­الملل باقی می­مانند که از حوصله­ی این مجال خارج هستند. برای مثال هر کتابی که در حوزه­ی حقوق بین­الملل نگاشته شده باشد اما به مساله­ی «حقوق بشر» نپردازد، کتابی ناقص خواهد بود؛ همچنین باید بپذیریم که مساله­ی «حقوق بین­الملل محیط زیست» از موضوعات بسیار مهم در دوران ما قلمداد می­شود. اما کتاب حاضر «درآمدی» است مختصر که خود را تنها به تحلیل سیستمیک نظام حقوق بین­الملل کیفری، ادغام نظام­مند قواعد حقوق بین­الملل در رویه­ی محاکم بین­المللی، و نقش اسناد سازمان­های بین­المللی در ایجاد قواعد حقوقی محدود می­کند؛ با این امید که این مقدمه راهگشای دانشجویان و پژوهشگران حوزه­ی حقوق و روابط بین­الملل برای کسب درکی بهتر از عناصر و ساختار نظام حقوق بین­الملل باشد. انتخاب این سه حوزه برای مطالعه به دلیل اهمیت و نقش آن­ها در فهم سمت­و­سویی است که «نظام بین­المللی» درپیش گرفته است.[68] حقوق بین­الملل کیفری به دلیل نزدیکی به هسته­ی اصلی نظم نوین بین­المللی، یعنی صلح و کرامت انسانی، پیش­درآمدی است بر نظام حقوقی بین­المللی که می­توان انتظار داشت در هزاره­ی پیش رو تحقق یابد. تفسیر نظام­مند یا سیستمیک قواعد حقوقی موجب تقویت و استحکام رشته­های پیوند میان قواعد حقوقی می­شود و در نهایت، سازمان­های بین­المللی متولی اداره­ی جمع ناموزون و نامتجانس دولت­ها در خلال این تحول بنیادین هستند. باید افزود که ظهور نهادهای متنوع جدایی میان بخش داخلی و بین­المللی در روابط قدرت را دست­خوش چالش کرده و سازمان­های بین­المللی «باید به پیش­بینی تحولات در جهانی توجه کنند که اعضای آن هر روز بیش از روز قبل از حیطه­ی نظارت نظام بین­الدولی خارج می­شوند.» این درحالی است که در وضعیت امروز جهان، تفکیک میان اعمال خصوصی و عمومی کم­رنگ شده، و مداخلات نهادهای خصوصی و سازمان­های بین­المللی به­گونه­ای است که «گاه تشخیص این امر که کدام­یک دیگری را تحت نظارت و کنترل خود دارد غیرممکن شده است.»[69]  


ایده­ی پرداختن به این موضوعات ریشه در مباحثی دارد که در محضر دکتر هدایت­الله فلسفی در دروس دوره­ی دکتری حقوق بین­الملل در دانشگاه شهید بهشتی مطرح گردید. به همین خاطر مولف برخود فرض می­داند تا از این استاد برجسته برای آشنا کردن نگارنده با ریشه­ای­ترین مسائل حقوق بین­الملل و تبیین افق­های مربوط به مهمترین موضوعات این حوزه تشکر کند. عقاید و نظریات ایشان هنوز به زیور طبع آراسته نشده­اند، لذا، به حکم ادبِ شاگردی و رسم امانت، در جای­جای کتاب حاضر مطالبی که از ایشان نقل شده است در پاورقی با عنوان «تقریرات» مشخص شده­اند. باید خاطرنشان گردد که این مطالب تنها متضمن برداشت و فهم نگارنده از آموزه­های دکتر فلسفی در دوران تلمذ در محضر ایشان است؛ بنابراین، مسئولیت خطا یا صحیح بودن آن­ها برعهده­ی مولف خواهد بود.