یکی از پدیدههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی قرن حاضر که دارای ابعاد مختلف حقوقی نیز میباشد، مهاجرت و آثار آن بر زندگی بشر است. البته مشخص است که مهاجرت انسانها موضوع جدیدی نیست و ریشه در حیات آنان دارد. ولی گسترش روز افزون ارتباطات، وسایل نقلیه و جهانی شدن در عصر حاضر این پدیده را شایع تر نموده، لزوم پرداختن به این امر را بیش از پیش ضروری ساخته است.
در طول تاریخ، نبرد ملتها براي بقا و پیشرفت در بسیاری از موارد با مهاجرت قرین بوده است. نبرد مردمان براي گریز از عدم امنيت و فقر نيز به روشن ترين شكلشکل در كوچهای مهاجرتي منعكس میشود. آزادی كوچ به عنوان یک حق بنیادین، خواسته همیشگی افراد برای زندگی بهتر را نشان میدهد. دستیابی به سرزمین خارجی جزء لازمی از حق كوچ آزادانه است. زیرا افراد را قادر میسازد در تلاش برای توسعه آزادی و ارتقای زندگی در دولتهای خارجی گزینه دیگری برای مشارکت در فرآیندهای اجتماعی داشته باشند.[1]
در خصوص تاریخچه سیاست گذاریهای مهاجرتی دولتهای مهاجر پذیر در عصر جدید، حقوق مهاجرت داخلی کشورها در دو قرن پیشین را مي توان به طور كلي به سه دوره سياست گذاري ملي تقسيم نمود. اين مراحل را میتوان تحت عناوين تشويقي، تنظيم شده و محدود كننده متمايز ساخت. در طي مرحله اول بيشتر ملل مهاجر پذير از سياست درهای باز پيروي كردند و بدون توجه به تعداد يا پيشينه به مهاجران اجازه ورود میداند. در سالهای بين 1820 تا1920 بيش از 50 ميليون نفر تنها از اروپا در ايالات متحده، كانادا، استرالیا، نیوزیلند، آفريقاي جنوبي، برزيل، آرژانتین و اروگوئه پذيرفته شدند. اين دولتها با مشوقهایی همچون اعطاي زمين، سیاستهای آسان گيرانه براي صاحب خانه شدن، وعده اعطاي زود هنگام تابعيت، انعقاد قراردادهای داراي محدودیت زماني با کارگران مهاجر جهت تضمین داشتن کار، معافیت ساكنان متولد در خارج از خدمت نظام و پرداخت هزينههای سفر از آن سوی دریاها و اقیانوسها میلیونها مهاجر جدید را برای ورود به سواحلشان ترغیب نمودند.
در مرحله دوم، از آنجایي كه سیاست مرزهای باز فشار فوری و فزایندهاي براي کنترل و كند نمودن فرآيند مهاجرت ايجاد نموده بود، مقررات به شکل قوانین هدایت کننده، الزام به تهیه گزارشهایي در مورد بیگانگانی که وارد کشور شدهاند و يك نظام فراگیر ثبت بیگانگان -شامل نصب سیستم نظارت و بازرسی در عرشه کشتیها و بازرسيهای سخت گیرانه مهاجرين در بنادر ورودی- رخ نمودند. همچنان كه نيروي كار داخلي به علت مزد پايين كارگران مهاجر احساس فشار نمود، مهاجرت جديد به تدریج از طريق تحميل مالياتهای تحميل شده بر مهاجران، شرايط سخت تر برای تضمين مهاجران و ممنوعيتهایي بر تقاضاي نيروي كار خارجي دشوار تر شد.
سرانجام و تقریباً در اواخر قرن 19، بسیاری از ملل به نظامهای موجود تنظیم كننده خود اقدامهای فزاينده جديد و هميشگي برای ایجاد محدودیت و ممانعت از ورود مهاجران اضافه نمودند. امروزه، کنترلهای كيفي و كمّي در پذيرش بيگانگان يك جنبه مشترك سیاستگذاریهای ملي در مورد مهاجرت است.[2]
به هر حال در دوره فعلی مهاجرت بینالمللی تبدیل به پدیده رو به رشدی گردیده زیرا با جهانی شدن مرتبط است. این رشد با افزایش تجارت کالا و خدمات میان ملل قابل سنجش است که به نوبه خود بدون جریان مهاجران و اطلاعات و ایدههایی که انگیزه عبور آنان از مرز است تداوم نخواهد یافت. البته میتوان افزایش توجه حکومتها به پدیده مهاجرت بینالمللی را به افزایش تعداد مهاجران نیز نسبت داد، اما این توجه با رفتار برابر با مهاجران بر اساس حقوق بشر همراه نبوده است.[3]
مهاجرت بینالمللی طی چند دهه گذشته به سرعت به خط مقدم بحثهای عمومی پیوسته است. البته مهاجرت برای مدتها موضوعی تلقی شده بود که باید با احتیاط به آن پرداخت. زیرا حق جلوگیری از ورود افراد کشور دیگری به داخل کشوری خاص به طور مرسوم به عنوان جنبه ذاتی و مشخص از حاکمیت ملی تلقی شده است، اما امروزه مهاجرت چنان ابعاد و مشروعیتی پیدا کرده است که آن را در کنار پدیدههای اجتماعی با اهمیتی مثل تجارت، اقتصاد کلان، توسعه و بهداشت قرار میدهند. همچنین میتوان گفت این پدیده و علتها و پیامدهای آن دیگر در حاشیه بحثهای رشتههای علمی عمده ی علوم اجتماعی مانند اقتصاد، علوم سیاسی و روابط بینالملل و سایر رشتهها قرار ندارد.[4]
با این همه مهاجرت بينالمللي هنوز جزو مسائل مجادله آميز باقي مانده است. امروزه مهاجرت بايد به عنوان جنبه اي از تغییر و توسعه جهاني ديده شود. مهاجرت بخشي از فرآیند جهاني شدن بينالمللي است و در نظر گرفتن آن به عنوان يك پديده منفرد و مجزا خطاي فاحشي است. مهاجرت بينالمللي به واسطه برخي عوامل همچون كاهش هزينه حمل و نقل بينالمللي، گسترش وسايل ارتباط جمعي و بینالمللی شدن تجارت، تسريع شده است. موارد فوق همچنین منجر به ایجاد نظام فراملی سازمان سياسي شدهاند كه در آن تفاوتهای مربوط به مكان و زمان و محدود بودن دولت- ملت به سرزمین محو و کم رنگ شده است. افزايش مسافرتهای بینالمللی با تاثيرات مستقيمش بر مهاجرت خود قابل توجه است. [5]
همانطور که اشاره شد مسئله جهانی شدن و آثار آن بر اقتصاد و ارتباطات بینالمللی موجب افزایش جریانهای مهاجرتی شد. عواملی همچون فقدان بازار کار مناسب در کشور مبداء و نیاز به نیروی کار ارزان برای کارهای سخت در کشورهای مقصد که در واقع جلوهای از عرضه و تقاضا میباشد، عامل توسعه آن بوده است. متاسفانه در کشورهای مقصد به مهاجران کاری بیشتر به چشم نیروی کار نگریسته میشود تا انسانهایی که از حقوق برخوردار هستند.[6]
در این زمینه هابرماس در دهه نود معتقد بود: "پیش گویی هانا آرنت مبنی بر این که اشخاص بی دولت، پناهندگان و افراد محروم از حقوق نماد و نشانه این قرن خواهند بود به شکل هراس آوری درستی اش اثبات شده است. آوارگانی که جنگ جهانی دوم در اروپای ویران برجای گذارد از مدتها پیش جای خود را به پناه جویان و مهاجرانی داده که از شرق و جنوب به اروپا سرازیر شده اند. به اعتقاد وی اردوگاههای قدیمی پناهندگان دیگر پاسخ گوی موج پناهندگان جدید نیست و این مشکل تنها با اقدام مشترک دولتهای اروپایی درگیر قابل حل خواهد بود".[7]
با توجه به مشکلات مذکور و این که مهاجرت یک زمینه مطالعاتی پر از گرایشها، فرضیهها و نظریههای ضد و نقیض است، چنین به نظر میرسد که به دست دادن هر تصویر روشنی از تعداد اتباع خارجی موجود در هر کشور خود امری مجادله برانگیز و دشوار باشد چه رسد به تعیین نسبتا دقیق جریانهای مهاجرتی، انواع مهاجران و دلایل مهاجرتشان که به نظر امری دشوارتر مینماید.[8] ارزیابیهای سال 2005 نشان میدهد 3 در صد جمعیت جهان یعنی 191 میلیون نفر مهاجر هستند و در کشوری غیر از کشور محل تولد خود اقامت دارند.[9] کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل در دسامبر سال2010 اظهار داشت که در طی دو دهه اخیر، جهان شاهد جهشی سریع در مهاجرت بینالمللی بوده به نحوی که امروزه، شمار این مهاجران به بیش از دویست و چهارده میلیون نفر میرسد[10].
البته لازم به ذکر است که این آمارها چندان دقیق نبوده، بسته به روش و معیارهای اندازه گیری نتایج متفاوتی به دست میدهند. به هر حال بنا بر آمار سال 2005 در کل جهان از هر 34 نفر یک تن مهاجر است. در کشورهای صنعتی از هر 10 نفر یکی مهاجر است، اما در مقابل در نواحی کمتر توسعه یافته یکی از هفتاد نفر مهاجر است. در واقع 60 در صد کل مهاجران جهان در نواحی توسعه یافته زندگی میکنند. بیشترین تعداد مهاجران در اروپا زندگی میکنند که حدود 64 میلیون نفر میشوند، 53 میلیون مهاجر در آسیا و 45 میلیون نیز در آمریکای شمالی حضور دارند. نصف مهاجران بینالمللی زنان هستند. تعداد زنان مهاجردر کشورهای توسعه یافته بیشتر از مردان است. سه چهارم تمام مهاجران بینالمللی تنها در 28 کشور متمرکز شدهاند و یک پنجم کل مهاجران بینالمللی در ایالات متحده آمریکا زندگی میکنند.[11] لازم به ذکر است که در سال1960 تعداد مهاجران 75 میلیون نفر یعنی 5/2 درصد جمعیت جهان بوده است.[12]
البته برخی ناظران معتقدند که مجموع جریانهای مهاجرتی بینالمللی هنوز نسبتا اندک است. به اعتقاد اینان مهاجرت 3 درصد جمعیت جهان نسبت چندان بالایی نیست. اما این گروه این نکته را نادیده میگیرند که در کنار پدیده جهانی شدن و سهولت مسافرت و کوچ بینالمللی ، هنوز به علت نظارتهای مرزی این جا به جاییها آزادانه انجام نمیگیرند و موانع قانونی در رشد میزان مهاجرت تاثیر میگذارند.[13]
نکتهای که نباید از یاد برد این است که مهاجران بینالمللی گروهی نا همگون بوده، از افراد متخصص دارای مهارت بسیار بالا تا زنان جوانی را که برای کارهای سخت یا بهره کشی جنسی از میان مرزها قاچاق میشوند و همچنین از مردمی که برای دهههای متمادی در آن کشور زندگی کردهاند تا کسانی که تنها یک روز است وارد کشور مذکور شدهاند در بر میگیرد. در بسیاری موارد مهاجران در اقتصاد و جامعه کشور محل زندگی خود جذب میشوند، حقوق آنان رعایت میشود و موانع بسیار کمی در مقابل تواناییشان برای مشارکت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی وجود دارد. با این همه در موارد قابل توجهی نیز حقوق مهاجران کمتر رعایت میشود و برای اینکه زندگیشان امن و پر بار باشد نیاز به حمایت حقوق بشر دارند. البته اغلب، مهاجران غیر مجاز وضعیت بدتری داشته، بیشتر به این گونه حمایتها نیاز دارند.
امروزه در بسیاری از کشورها مهاجرت در طرحها و لوایح سیاسی و قانونی جزو مسائلی است که از اولویت بالایی برخوردار بوده، سر فصلی است که در سطح بینالمللی موضوع مباحثات عمومی مداومی قرار میگیرد. این مبحث خواه بر چالشهای موجودی که توسط مهاجرت ایجاد شده تمرکز داشته باشد، یا بر مشارکت مهاجران در توسعه و کاهش فقر، به نظر میرسد ارتباط ناگسستنی میان مهاجرت، توسعه و حقوق بشر هنوز به اندازه کافی مورد بررسی قرار نگرفته باشد.[14]
به هر حال خواه نقش مثبت مهاجرت در توسعه پذیرفته شود یا نه، باید پذیرفت که حقوق مهاجرت بینالمللی ریشه در حقوق بشر دارد. اسناد مربوط به حقوق بشر و اسنادي كه حقوق و استانداردهای رفتار با كارگران مهاجر، پناهندگان و مهاجران را تعيين مي كنند در تعريف حقوق مهاجرت اهمیت زيادي دارند. اصل اساسی نظام حقوق بشر بینالمللی این است که حقوق بشر جهان شمول، غیر قابل تقسیم، مرتبط و وابسته به هم هستند. مهاجران قبل از هر چیز انسان بوده، تحت شمول واژه "هر کسی" در ماده 2 اعلامیه جهانی حقوق بشر قرار میگیرند. این مقرّره اعلام میدارد: "هر کسی بدون تمایزی از هر نوع همچون نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، گرایش و نظر سیاسی یا دیگر نظریات، ریشه ملی یا اجتماعی، دارایی، وضعیت تولد یا دیگر وضعیتها، استحقاق برخورداری از تمامی حقوق و آزادیهای مقرر در این اعلامیه را دارد". بنابراین اصل جهان شمولی یا به عبارت دیگر همگانی بودن به این نکته اشاره دارد که دولتهای مبداء، محل عبور و مقصد همگی مسئول حفاظت از حقوق بشر مهاجران هستند. هر چند در راه اجرای این اصل و حتی نحوه تدوین حقوق بشر و اعمالشان بر غیر شهروندان مشکلاتی وجود دارد که در جای خود مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
همانطور که اشاره شد در خصوص مهاجرت، قواعدی در سطح حقوق بینالملل و حقوق بشر موجود یا قابل استنباط میباشند. در سطح داخلی کشورها نیز قواعد و رویههای گوناگونی وجود دارند. هدف اصلی تحقیق حاضر ضمن بررسی و استخراج قواعد بینالمللی حاکم بر مهاجرت، یافتن نواقص و خلاءهای موجود و به طور کلی ارائه دور نمایی از وضعیت مهاجران، مقایسه قواعد داخلی با معیارهای بینالمللی و پی بردن به میزان پایبندی دولتها به تعهدات بینالمللی شان در این زمینه در برابر منافع مقطعی و کوتاه مدت ملیشان در زمینههای اقتصادی، سیاسی و ... است. در نهایت تلاش میشود راههایی برای بهبود و توسعه نظام موجود ارائه گردد. به نظر میرسد بیشتر کشورها از جمله کشورهای توسعه یافته که در عرصه داخلی و بینالمللی همواره بر رعایت حقوق بشر تاکید دارند، در برخورد با مهاجران سخت گیریهای زیادی اعمال کرده، برای منافع ملی خود و کسب رضایت شهروندان که در واقع انتخاب کنندگان سیاستمداران هستند، اولویتی بسیار بالاتر از حقوق مهاجران قائل باشند. علاوه بر این در هنگام توسعه و تدوین حقوق بشر مهاجران یا تسرّی حقوق بشر و اصل عدم تبعیض به بیگانگان بسیاری از دولتها در موارد زیادی با استناد به اصل قدیمی حاکمیت ملی و نگاه به حفظ منافع ملی خود، اعمال فشار نموده، مانع رشد و توسعه حقوق بشر مهاجران شده اند. اهمیت نقشی که کارگران مهاجر در اقتصاد جهانی و کشورهای مقصد داشتهاند باید با تضمین حمایت از حقوق بشر مهاجران مورد شناسایی قرار گیرد. اما متاسفانه این حقوق کم و بیش در سراسر جهان نقض میشوند. مجمع عمومی ملل متحد روز 18 دسامبر را به عنوان روز بینالمللی مهاجران اعلام داشت تا توجه جامعه بینالمللی را بیشتر به وضعیت خاص مهاجران از جمله مشکلات شدید حقوق بشریشان جلب کند.[15]
با توجه به مطالب اشاره شده در خصوص شرایط بینالمللی عصر حاضر و همچنین تغییرات شدید آب و هوایی که حتی در مواردی امکان زیر آب رفتن و محو شدن برخی از سرزمینها و کشورها وجود دارد به نظر میرسد در سالهای آتی با جریان رو به رشد مهاجرت مواجه خواهیم شد و در صورت عدم ایجاد سازکار نهادینه شده ی بینالمللی مناسب، درگیریها و مشکلات زیادی در این خصوص پدیدار خواهد گردید. لذا بررسی قواعد موجود، شناختن نواقص و خلاءها در قواعد بینالمللی و راههای اصلاح آن و روشن ساختن میزان تعهد دولتها به رعایت حقوق موجود و ایجاد حقوق آرمانی برای برخورد با مشکلات موجود و آتی میتواند اهمیت زیادی داشته باشد.
در این راستا سعی میشود به چند سؤال پاسخ داده شود. اولین سوال کلی و مقدماتی این است که آیا قواعد و مقررات حقوق بینالملل و حقوق بشر و ساختارهای نهادینه ی موجود در زمینه مهاجرت و حقوق مهاجران کافی و مناسب هستند؟ و به طور کلی جایگاه حقوق بشر و آزادیهای مهاجران در نظام حقوق بشر بینالمللی چگونه است؟ آیا نظام حقوق بشر بینالمللی به سوی محو تمایزها و تبعیضهای موجود میان اتباع و مهاجران و بیگانگان میرود؟ آیا دولتها و بویژه دولتهای مهاجر پذیر طرفدار حقوق، هنگامی که مسئله مهاجرت بویژه از کشورهای فقیر و جهان سوم به کشورشان مطرح میشود، قواعد موجود حقوق بشر و حقوق بینالمللی مربوط به مهاجرت را رعایت میکنند، یا ملاک اصلی آنها در برخورد با مهاجران مسائل اقتصادی و سیاسی داخلی و یا ملاکهای نژادی و قومی است؟
دومین سوال که بیشتر مربوط به کارکرد و روش بوده و سوال اصلی کتاب محسوب میشود این است که برای حصول بهترین نتیجه چگونه برخوردی با پدیده مهاجرت و حقوق بشر مهاجران مفید است؟ آیا دیدگاهی آرمانی که تنها رعایت حقوق بشر مهاجران و آزادی مهاجرت را دنبال میکند باید اتخاذ شود یا دیدگاهی واقع گرایانه که به منافع دولت میزبان و شهروندان نیز اهمیت میدهد؟
در ضمن برای رسیدن به پاسخ سوالهای فوق به یک سوال فرعی دیگر نیز باید پاسخ داده شود و آن دامنه خود واژه و مفهوم مهاجر است زیرا تا دامنه بحث مشخص نگردد نتیجه درستی حاصل نمیشود.
در این زمینه چند فرضیه قابل طرح هستند. اول این که به نظر میرسد بر خلاف حقوق و قواعد بینالمللی مربوط به پناهندگان و کارگران مهاجر دارای مجوز، حقوق بینالملل در خصوص رعایت حقوق سایر گروههای مهاجران بویژه مهاجران غیر قانونی رشد چندانی نداشته، با مقاومت کشورها که به طور سنتی مسئله تابعیت و مهاجرت را در حیطه قلمرو داخلی و حاکمیت ملی خود میدانند، مواجه باشد. حتی در مورد کارگران مهاجر و پناهندگان نیز حفظ منافع ملی از جنبههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و در نهایت جلب رضایت اتباع و رای دهندگان برای دولتمردان اولویت دارد. اما به نظر میرسد علی رغم مخالفت بسیاری از دولتها با توسعه و رعایت حقوق بشر مهاجران و تأکید آنان بر منافع ملی، عوامل دیگری همچون اعمال فشار فعالان حقوق بشر و نهادهای متولی حقوق بشر در عرصه بینالمللی و نهادهای مدنی در عرصه داخلی از یک سو و واقعیتها و مشکلاتی که عدم رعایت حقوق بیگانگان و مهاجران به بار میآورد و آثار ملی و بینالمللی آنها از سوی دیگر موجب شده رسیدگی به وضعیت مهاجران و ارتقاء حقوق بشر آنان بویژه در دهههای اخیر بیشتر مورد توجه دولتها و دیگر نقش آفرینان بینالمللی و داخلی قرار گیرد و برای دستیابی به این هدف راهکارهای مختلفی در برخورد با پدیده مهاجرت و مهاجران مورد توجه قرار گرفته است. در واقع به نظر میرسد مخالفت دولتها با ورود مهاجران غیر مجاز و عدم رعایت حقوق بشر آنها بویژه در مورد کشورهایی که در معرض هجوم گروههای بیشمار آوارگان و مهاجران هستند تا حد زیادی قابل درک است. لذا برای جلوگیری از فشار زیاد بر برخی کشورهای خاص و تنظیم مهاجرت اتخاذ اقدامات بیشتر بینالمللی لازم است. به نظر میرسد در میدان عمل و اجرا نیز دولتها در اعمال برخی از قواعد موجود حقوق بشر بر مهاجران و بیگانگان به صراحت مخالفت نموده، اصل عدم تبعیض را در مواردی قابل اعمال بر بیگانگان ندانسته اند. البته این اعتقاد که بیگانگان از برخی حقوق بشر محروم هستند و این حقوق به شهروندان اختصاص دارد در بسیاری از اسناد حقوق بشر بینالمللی تجلی یافته است. اما حتی در مورد حقوق مسلم مهاجران نیز در بسیاری موارد نهادهای اجرایی و نظارتی دولتها به نقض حقوق پرداخته یا در برابر نقض آن واکنش مناسب نشان نمیدهند. تعیین مشروعیت این دیدگاه و حدود تبعیض مجاز بین شهروندان و بیگانگان یکی از اهداف این تحقیق است. از طرف دیگر سعی میشود با بررسی و نقد قواعد و ساختارهای موجود و نشان دادن تناقض برخی کشورهای مهاجر پذیر پیشرفته که در سطح بینالمللی به عنوان مدافعان حقوق بشر شناخته میشوند، در مواجه با مهاجران، راه کار یا پیشنهادهایی جهت اصلاح و تکمیل قواعد و نهادهای بینالمللی مهاجرت ارائه گردد. آگاهی از نقض سازمان یافته قواعد و نهادها، اولین گام جهت اصلاح میباشد. در ضمن، آشنایی هر چند مختصر با برخی نظامهای ملی در زمینه حقوق مهاجرت یکی از دستاوردهای این تحقیق خواهد بود.
در پاسخ به سوال دوم این فرضیه قابل طرح است که ایجاد تعادلی منطقی بین حقوق بشر مهاجران و منافع ملی مشروع دول میزبان و شهروندانش بهترین نتیجه را خواهد داشت. البته دو فرضیه رقیب نیز در این زمینه قابل طرح است. یکی تاکید صرف بر حقوق بشر مهاجران و اتخاذ دیدگاهی آرمانی است که البته هواداران خود را داشته و شاید در بعضی عرصهها همچون فعالیت نهادهای حقوق بشری اتخاذ این دیدگاه مفید باشد، اما برای اتخاذ یک رهیافت جامع در مدیریت مهاجرت و حفظ حقوق آنان این رهیافت میتواند با مقاومت دولتها مواجه شده و اثری منفی داشته باشد. فرضیه دیگر نیز میتواند با تاکید بر حاکمیت ملی و سرزمینی بسیاری از مسائل مربوط به مهاجران را در حیطه صلاحیت و صلاحدید ملی تلقی کند.
اما در خصوص آخرین سوال فرض بر این است وقتی بحث و مسئله بررسی حقوق بشر مهاجران است بهتر است دیدگاهی جامع که در بر گیرنده بیشترین گروهها باشد اتخاذ گردد، زیرا تفاوتهای فنی تنها در خصوص نحوه اعمال حقوق خاص هر یک از گروههای مهاجر و غیر شهروند میتواند مفید باشد، اما حقوق بشر دامنه گسترده تری دارد. مطابق این دیدگاه، نزدیک به دویست میلیون نفری که خارج کشور محل تولد خود زندگی میکنند، خواه به شکل ارادی در خارج از کشور متبوع خود زندگی کنند یا به سبب شرایطی خارج از حیطه ارادهشان مجبور به اقامت در کشوری بیگانه باشند؛ خواه در جستجوی زندگی بهتری باشند یا صرفاً به دنبال زندگی متفاوتی باشند؛ خواه به شکل قانونی برای اقامت پذیرفته شده باشند یا به شکل مخفی در حاشیه جامعه زندگی کنند، به نوعی مهاجر بینالمللی محسوب میشوند. همه این مهاجران فارغ از ریشه ملی، نژاد، اعتقادات یا رنگ پوست و حتی وضعیت حقوقی شان، در انسان بودن و حقوق و مسئولیتهایی از جمله حق برخورداری از رفتار انسانی و شایسته، با اتباع جامعه میزبانشان سهیم هستند. در حالی که برای بسیاری فرآیند مهاجرت تجربهای مثبت است، اما برخی دیگر در طی سفر و کوچ مهاجرتیشان یا در دورانی که در کشور مقصد زندگی میکنند، مورد بهره کشی و سوء استفاده قرار میگیرند و حقوقشان نقض میشود. زنان و کودکان مهاجر به شکل خاص در مقابل بهره کشی آسیب پذیرند. بنابراین توجه ویژه به وضعیت آنان برای تضمین رعایت حقوق بشری آنان لازم است. البته در کنار دیدگاه فوق دیدگاه دیگری نیز هست که تنها گروههای خاصی از بیگانگان همچون پناهندگان و مهاجران قانونی را برخوردار از حقوق میداند. در کل بر اساس این دیدگاه گروههایی چون پناهندگان از شمول مفهوم مهاجر خارج میباشند. بر اساس این دیدگاه و فرضیه رقیب حاصل از آن هر گروه نظام حقوقی خاص خود را داشته و به هم ریختن مرزهای مفهومی میان گروههایی همچون پناهندگان، کارگران مهاجر و دیگر گروهها موجب آسیب بیشتر به این گروههای آسیب پذیر خواهد شد در خلال بحثهای آتی سعی میشود صحت و سقم فروض مطرح شده مورد بررسی قرار گیرد.
به هر حال به نظر میرسد در زمینه حقوق مهاجرت تحقیقات جامعی که در بر گیرنده حقوق بشر تمامی انواع مهاجران باشد در عرصه بینالمللی کمتر انجام شده باشد و بیشتر تحقیقات و منابع موجود یا مربوط به کشور و منطقه خاصی بودهاند یا به گروههای خاصی از مهاجران همچون پناهندگان، کارگران مهاجر، مهاجران اجباری اختصاص دارند. در ضمن در ادبیات حقوقی ایران و به زبان فارسی در زمینه حقوق مهاجران تحقیق جدید و قابل اتکاء تقریبا دیده نشد. بیشتر منابع موجود به عرصههای خاص پرداخته بودند. در واقع به نظر میرسد عمدتاً بررسی کلان مسئله حقوق بشر مهاجران کمتر انجام شده است و هر کدام به قلمرو خاصی همچون حقوق پناهندگان، کارگران مهاجر، قاچاق و تجارت انسان، مهاجرت در مفهومی خاص و مضیق و غیره پرداختهاند لذا به نظر میرسد ارائه تحقیقی با نگاهی کلان به موضوع میتواند چشم انداز بهتری از پدیده مهاجرت و نحوه مدیریت آن به دست دهد.
روش جمع آوری اطلاعات کتاب حاضر کتابخانهای بوده، مبتنی بر بررسی کتب، مقالات، گزارشها و اسناد سازمانها و گزارشهای مخبران بینالمللی است که با مراجعه به کتابخانهها و سایتهای اینترنتی جمع آوری شده اند. نحوه ارائه اطلاعات، استفاده از هر دو شیوه استقراء و قیاس است و روشهای توصیفی و تحلیلی در نتیجه گیریها به کار گرفته شده اند. لازم به ذکر است در سراسر این تحقیق به منظور تطبیق بهتر قواعد حقوقی با واقعیات جامعه بینالمللی بارها مباحث حقوقی با آمار و ارقام و واقعیتهای موجود[16] تلفیق شدهاند و بویژه در بخش پایانی سعی شده با استفاده از نظرات نظریه پردازان سیاسی و جامعه شناسان تا حد امکان بین حقوق موجود[17] و حقوق آرمانی[18] ارتباط بر قرار شود. یعنی سعی در بررسی واقعیات و حقایق در پرتو حقوق موجود و بررسی نظریات سیاسی و جامعه شناسی جهت ارائه حقوق آرمانی در زمینه مهاجرت شده است. در ضمن در سراسر این تحقیق علاوه بر نگرشی هنجارین[19] به نحوه اجرا[20] و ضمانت اجراهای[21] قواعد نیز پرداخته شده زیرا وجود قواعد و بدون پیش بینی روشهای اجرا فایده کمتری خواهد داشت.
به منظور حصول اهداف فوق و پاسخ دادن به پرسشهای مطروح و با استفاده از منابع و روشهای مذکور، در بخش اول سعی در روشن ساختن مفاهیم اساسی این تحقیق میشود. ابتدا باید دامنه معنایی مفهوم مهاجر و موارد تداخل آن با مفاهیم مشابه و گونههای مهاجران روشن گردد تا دامنه و حدود تحقیق حاضر و گروههایی که تحت عنوان مهاجر تحت شمول این بررسی قرار میگیرند روشن شود. در بخش دوم به بررسی حقوق بشر مهاجران در تئوری و عمل پرداخته میشود و به این منظور وضعیت و حقوق مهاجران مجاز یا قانونی و غیر مجاز یا غیر قانونی به شکل جداگانه مورد بررسی قرار میگیرد. در واقع بخش دوم به حقوق کلی و حقوق خاص مهاجران و محدودیتهای قانونی و فرا قانونی که بر حقوق آنان وارد شده اختصاص داشته و بحث بیشتر در حیطه ماهیت و محتوای حقوق است. در بخش سوم سعی میشود ابتدا در فصل اول با تاکید بر ساختارها و نهادها چشم اندازی از وضعیت مهاجران در عرصه بینالمللی و داخلی و اقدامهای صورت گرفته به منظور ارتقاء حقوقشان ترسیم گردد در واقع در این فصل کمتر به محتوای قواعد پرداخته شده، تمرکز بیشتر بر نهادها میباشد. فصل دوم بخش سه نیز تلاش شده ضمن توجه به واقعیات موجود و آرمانها نظامی پیشنهاد گردد که به منافع مهاجران، دولتهای میزبان و دولتهای مقصد توجه کافی مبذول شده باشد. زیرا به نظر میرسد حقوق اگر بخواهد تثبیت کننده وضع موجود باشد از عدالت فاصله گرفته و ضرورت وجودی خود را از دست میدهد و اگر بخواهد بیش از حد آرمانی باشد در اجرا با مشکل بر میخورد[22] لذا حفظ تعادل میان این دو امری لازم است.