فرهنگ لغت انگليسي به فارسي همراه با توضيحات
حقوق موضوعی مطلوب برای مطالعه اقتصاددانان است، زیرا مسألههای زیادی را برای ارزیابی نظریههای رفتار عقلانی فراهم میکند. خلّاقترین محققان اقتصادی نیز نمیتوانستند تنوع موقعیتهایی را که حتی بررسی گاه به گاه اختلافات حقوقی نشان میدهد، جز با استفاده از روش تحلیل اقتصادی حقوق، تصور کنند. دلیل دیگری که اقتصاددانان به مطالعه حقوق میپردازند این است که هر دو رشته به درجات مختلف مشوقهایی برای تبیین رفتار آدمیان، چنان که هست و چنان که باید، دارند. تصمیمگیران عقلانی از نگاه اقتصادی در مقام پیشبرد منافع شخصی خود با توجه به محدودیتهایی که با آن روبرو هستند عمل میکنند. به طور معمول، جامعه متشکل از افرادی است که در چارچوب بازارها، با توجه به قیمتها و درآمدهای بازار، تصمیمات اقتصادی میگیرند، اما باید باور داشت که تصمیمات غیربازاری را نیز میتوان از منظر اقتصادی تحلیل کرد. بنابراین و در واقع، قدرت تبیینی اقتصاد به وضوح در زمینهی بینارشتهای حقوق و اقتصاد نشان داده شده است. رویکرد اقتصادی به حقوق فرض میکند که افراد عقلانی تهدید به ضمانت اجراهای قانونی (خسارات مالی، جریمه، زندان) را به مثابه قیمتهای ضمنی برای انواع خاصی از رفتارها تلقی میکنند و این قیمتها را میتوان برای هدایت رفتار آدمیان در جهت مطلوب اجتماعی تعیین، تفسیر و ارزیابی کرد.
رشته حقوق و اقتصاد یا تحلیل اقتصادی حقوق را شاید بتوان یکی از مهمترین زمینههای بحثبرانگیز در مجموعه مطالعات بینارشتهای دانست که در حوزه علوم انسانی شکل گرفته است. به کار گرفتن مفاهیم و مدلهای اقتصاد خرد در مقام تبیین و ارزیابی قواعد، قوانین، دکترینها، نظریهپردازیها و نهادهای حقوقی، در ادبیات حقوقی چنان گسترش یافته است که گویی امروزه اندیشهورزی در حوزه حقوق، بدون توجه به نگاه اقتصادی، نه ممکن است و نه مطلوب. اما با این همه، این اندیشهورزیها هنوز از موجهای سنگین و متلاطم لبریز از تردیدهای مستمر و نقدهای مکرر گریبان رها نساخته و به ساحل آرمش در نیامده است. ریشهی این تردیدها، نقدها و انکارها را عمدتاً باید در هدف دانش حقوق که همانا اخلاق و عدالت است جستجو کرد. آیا مدلها و روشهای تحلیلی– روششناختی اقتصاد را میتوان در مقام تحقق عدالت به کار گرفت؟ آیا واقعاً کارآیی اقتصادی و بیشینهسازی رفاه میتوانند در مقام تأمین عدالت به کار گرفته شوند؟ اگر در مقام تعارض بین کارایی اقتصادی و عدالت، ناگزیر و ناگریز به انتخاب شدیم کدامیک را باید برگزینیم؟ در کنار این موارد، پرسشهای مقدماتی دیگری نیز از منظر حقوقی جای طرح و تأمل یافته است؛ مطالعه بینارشتهای حقوق و اقتصاد چه ضرورتی دارد؟ چرا باید از نگاه دانش اقتصاد و با استفاده از ابزارهای تحلیل اقتصادی به مطالعهی حقوق پرداخت؟ آیا حقوق در پیشینه و سنت روشهای تحلیلی – اختصاصی خود، ضرورتها و واقعیتهای اقتصادی را نادیده گرفته است و مطالعهی بینارشتهای آن با اقتصاد از این حیث ضرورت یافته است؟ این پرسشها و تردیدها در سالهای اخیر در شماری بسیار از گفتمانها و نظریهپردازیها ناظر به رابطهی حقوق و اقتصاد مطرح شده است.
به نظر میرسد پرداختن به این پرسشها و یافتن پاسخ آنها در صورتی میتواند جایگاه منطقی خود را پیدا کند که بتوان با نگاه بیرونی و با الهام گرفتن از بینشهای فلسفهی علوم اجتماعی حرکت کرد و نشان داد چگونه مفاهیم بین حوزهای متعدد ادبیات علوم انسانی، به صورت عام و دانش حقوق و اقتصاد، به صورت خاص، حرکت میکنند و بعضاً تغییر کرده، تحول یافته و معانی جدید مییابند. روشن است که در این نگاه بیرونی باید از دیدگاههای فلسفی، روششناختی و تاریخی استفاده کرد؛ زیرا فقط با چنین نگاهی است که امکان درک درست نحوهی انتقال مفاهیم و روشها و ابزارهای تحلیلی بین حوزههای اقتصادی و حقوقی و ترجمه ایدههای مطرح در هر یک از این دو حوزه، و نیز مدلها و روشها فراهم میشود. برای رسیدن به نگاه و ارزیابی رشته حقوق و اقتصاد باید با مفاهیم این حوزه آشنا شد. این هدف به خوبی در نوشتهی حاضر مورد توجه بوده است.
در حوزه تحلیل اقتصادی حقوق، قوانین، قواعد و اصول حقوقی، مقررات، رویهها و دکترینها با استفاده از روشی که معمولاً روش اقتصادی نامیده میشود، مورد تحلیل قرار میگیرند. یکی از عناصر اصلی روش اقتصادی این است که افراد موجوداتی عقلانی لحاظ شده و هدفمند فرض میشوند. همچنین عموماً فرض بر این است که افراد به سود خود میاندیشند. اصل عقلانیت شامل این فرض است که افراد ترجیحات کاملاً تعریف شدهای نسبت به مجموعهای از گزینهها یا نتایج دارند و مطابق با ترجیحات خود عمل میکنند. برای مثال، در نظریه رفتار مصرفکننده، فرض بر این است که مصرفکننده میتواند همه بستههای مصرفی ممکن را رتبهبندی کند و در هر موقعیت معین و ممکن، بهترین بسته را از بین همه بستههای ممکن انتخاب کند. اقدامات افراد عاقل در پیشبرد اهدافشان به ساختار نهادی بستگی دارد که در چارچوب آن مجبور به کنش و واکنش هستند. با توجه به ساختار نهادی، مجموع اقدامات انجام شده توسط همه افراد، نتیجه اجتماعی را تعیین میکند. پیامدهای تولید شده توسط یک نهاد را میتوان از منظر ویژگیهای مختلفی تحلیل کرد.
تحلیل اقتصادی حقوق به دو زیر شاخه اثباتی و هنجاری تقسیم میشود. حقوق و اقتصاد اثباتی از تحلیل اقتصادی برای پیشبینی پیامدهای قواعد حقوقی مختلف استفاده میکند. بنابراین و برای مثال، تحلیل اقتصادی اثباتی حقوق مسؤولیت مدنی میتواند پیامدهای معیار مسؤولیت محض را در مقابل پیامدهای معیار تقصیر پیشبینی کند. تحلیل اثباتی به دنبال توضیح چگونگی پاسخ مردم به تهدید ضمانت اجراهای قانونی با طرح سؤالاتی از جمله موارد زیر است: آیا مجازاتهای طولانی حبس از جرایم بیشتری جلوگیری میکند؟ تغییرات حوزه قوانین مسؤولیت مدنی چگونه بر نرخ حوادث تأثیر میگذارد؟ آیا مجازات اعدام میزان قتل را کاهش میدهد؟ محدودیتهای مربوط به مالکیت اسلحه چگونه بر میزان جرم و جنایت تاثیر میگذارد؟ بنابراین تحلیل اثباتی بر این فرض تکیه دارد که مردم به صورتی محاسبهگرانه به تهدیدهای قانونی پاسخ میدهند. با این حال، تحلیل اثباتی گاهی فراتر میرود و ادعا میکند که قوانین حقوقی تمایل به بازتاب استدلالهای اقتصادی دارند. در نظامهای کامنلا، که خاستگاه تحلیل اقتصادی حقوق است، کارآمدی یک هدف اجتماعی است که عملاً در قواعد و تصمیمات قضات انعکاس مییابد. البته ادعا نمیشود که قضات و هیأتهای منصفه آگاهانه محاسبات اقتصادی را برای تعیین بهترین حکم بهکار میگیرند، بلکه فرض میشود تمایل و گرایش کلی قواعد و قوانین برساختهی قضات، بازتابدهندهی کارایی اقتصادی به مثابه یک ارزش اجتماعی مهم است (فرضیه کارایی کامنلا). این ادعا تا حدودی بحث برانگیز است، به ویژه در میان نظریه پردازان حقوق سنتی که اثرگذاری قوانین را عمدتاً با سنجهی عدالت ارزیابی میکنند.
حقوق و اقتصاد هنجاری یک گام فراتر میرود و بر اساس پیامدهای اقتصادی سیاستهای مختلف، توصیههای سیاستی را ارائه میدهد. مفهوم کلیدی برای تحلیل اقتصادی هنجاری، کارایی، به ویژه، کارایی تخصیصی است. تحلیل هنجاری به این پرسش میپردازد که چگونه میتوان قانون را برای دستیابی بهتر به هدف کارایی بهبود بخشید. مثل این است که بپرسیم چگونه میتوان سیستم مراقبت بهداشتی یا آموزشی را کارآمدتر کرد. این نوع تحلیل بر این فرض تکیه دارد که کارایی هدفی است که قانون باید آن را منعکس کند و زمانی که قواعد و قوانین حقوقی در دستیابی به آن ناکام هستند باید تغییر کنند. بنابراین در تحلیل اقتصادی حقوق، نتایج تقریباً همیشه از منظر کارایی تحلیل میشوند. روشی که فرض میکند افراد عقلانی (هدفمند) هستند. اقدامات افراد عموماً با این فرض تعیین و تفسیر میشود که آنان با توجه به ساختار نهادی، اقدامات بهینه را انتخاب میکنند. و ویژگیهای پیامدهای تولید شده را بر مبنای سود خویش تجزیه و تحلیل میکنند و بهترین تصمیم را میگیرند. این نگاه به دلیل ماهیت خود آنقدر کلی است که اصولاً میتوان آن را برای هر تصمیمی در حوزه روابط انسانی به کار بست.
شروع مدرن تحلیل اقتصادی حقوق عموماً به دو مقاله نسبت داده میشود: «مسأله هزینه اجتماعی» نوشته رونالد اچ کاوز (۱۹۶۰) و «پارهای تأملات در مورد توزیع ریسک و حقوق خطاها» نوشته گیدو کالابرسی (۱۹۶۱). میزان ادبیات حوزه حقوق و اقتصاد که از آن زمان به وجود آمده است تقریباً همه حوزههای حقوق را پوشش میدهد. در میان حوزههای مختلف حقوقی، احتمالاً حقوق خطاها (مسؤولیت مدنی) بیشترین توجه را به خود معطوف ساخته است. رشته حقوق و اقتصاد، اگرچه هنوز نسبتاً جدید است، با وجود این از جمله حوزههای مطالعاتی است که به سرعت در حال رشد است؛ هم برای صاحبنظران حقوقی و هم برای اقتصاددانان.
حقوق و اقتصاد اساساً در کشورهایی توسعه یافت که در آنها کامنلا حاکم بود و هدف آن بازاندیشی در عملکردهای قضایی از دیدگاه اقتصادی بود. اما تحلیل اقتصادی حقوق امروزه در واقع تشویق تفکر در مورد نحوه گسترش این روش، علاوه بر نظامهای کامنلا، در کشورهای حقوقنوشته (نظامهای حقوق مدنی) است که در آنها قوانین مدون مبنای تصمیمگیریهای قضایی است. جایزه نوبل که در سال ۱۹۹۱ به رونالد کاوز اعطا شد، اهمیت روزافزون این حوزه تحقیقاتی را با نویسندگان متعددی از ریچارد پازنر گرفته تا گری بکر و همچنین گیدو کالابرسی، داگلاس نورث، جیمز بیوکنن، ویلیام ویکری، آشکار میکند. همه آنها نشان میدهند که حقوق و اقتصاد میتوانند ابزارهایی را برای محققان علاقهمند به درک قانون تنظیم کنندهی رفتار آدمیان فراهم کنند. دستاورد ریچارد پازنر استفاده از بدیهیات و ابزارهای اقتصادی برای روشن کردن نیروهای فعال در نظام حقوقی انگلیسی-آمریکایی بود. او با نشان دادن اینکه چه مقدار از آن را میتوان از بدیهیات اقتصاد استخراج کرد، معماری نظام کامنلا را آشکار کرد. با وجود این، چنان که تأمل در نوشتههای حوزه حقوق و اقتصاد نشان میدهد کشورهای دارای نظام حقوقنوشته نیز نه تنها بینیاز این این نگاه تحلیلی نیستند، بلکه باید در راستای کارآمد کردن مقررات حقوقی و تصمیمات قضایی خود، با وجود همهی اما و اگرها، از آن استقبال کنند. شمار روز افزون نوشتههای حقوقدانان و اقتصاددانان حوزهی کشورهای حقوقنوشته، از جمله کتب و مقالات حقوقدانان کشور ایران، بهخوبی نشانگر درک این مهم است.
هدف از ترجمه این کتاب سه چیز است: نخست، برجسته کردن ضرورت نگاه مبتنی بر تحلیل اقتصادی به حقوق. دوم، نشان دادن پیشینه و عمق تحقیقات صورت گرفته در این زمینه از ابتدا تا به امروز؛ سوم، آشنا شدن دانشجویان حقوق با مفاهیم این حوزه، بهویژه با عنایت به این امر که دانشجویان حقوق عموماً با مفاهیم اقتصادی آشنایی زیادی ندارند و در نتیجه مطالعه و درک مفاهیم آثار حوزه حقوق و اقتصاد برای آنان دشوار است. البته مطالعهی این اثر نشان میدهد که مخاطبان آن گروه وسیعتری از جمله صاحبنظران حقوق و اقتصاد، دانشجویان اقتصاد، علاقهمندان به نظریههای بازی، و همهی کسانی است که به مطالعات بینارشتهای حقوق و سایر دانشهای حوزهی علوم انسانی علاقهمند هستند.