1-گزارش هاي محرمانه و سر ي از تهران
2-آماده شدن براي استقبال از ملكه
3- فاروق از خواهرش دزدي مي كند
4-حقايق، گزارش ها را تكذيب مي كند
5- ربودن ملكه
6- فاروقي كه مي شناسم و فاروقي كه نمي شناسم
7-امپراتور يا ملكه
8-محمدعلي رئوف و كلاه طربوش
9- آشكار شدن راز
10-دو طلاق با هم
خواندن تاريخ و نقل حوادث، هميشه براى بشر داراى جذابيت و گيرايى خاصى بوده بخصوص كه آن حوادث مربوط به تاريخ سياسى معاصر نيز باشد.
در تاريخ معاصر ايران دورههاى متعددى وجود دارد، از جمله دوره سلطنت پهلوى كه مؤسس آن و پسرش، حدود پنجاه سال براى كشور حكم راندهاند. تمركز قدرت و محوريت پادشاه در اين نوع حكومتها، باعث مىگردد، بخش مهم و قابل توجهى از تاريخ سياسى آن دوره به شخص پادشاه و خانواده او اختصاص يابد.
در دوره سلطنت پهلوى نيز وقايع و اتفاقات زيادى در درون خانواده سلطنتى رخ مىداده كه بعضآ بر اوضاع سياسى و اجتماعى جامعه نيز تأثير مىگذاشته است. شايد واقعه ازدواج وليعهد و اتفاقات بعدى آن از مهمترين و شنيدنىترين وقايع خاندان سلطنت پهلوى بوده باشد به نحوى كه هنوز نيز براى جامعه ايرانى بخصوص جوانان، آنهايى كه آن دوره را درك نكردهاند، جذاب مىباشد.
محمدرضا پهلوى (وليعهد)، در تاريخ بيست و چهارم اسفند 1317 ه ش مقارن با 25 مارس 1939 م و 24 محرم 1358 ه ق با فوزيه، دختر ملك فؤاد و خواهر ملك فاروق پادشاه مصر ازدواج كرد. در خصوص اين ازدواج ديدگاههاى متفاوتى مطرح شده است، از جمله ارتشبد حسين فردوست در كتاب خاطرات خويش مىنويسند :
«اين ازدواج نقشه انگليسىها براى نزديك كردن دو رژيم ايران و مصر به شمار مىرفت.» بعضى نيز معتقدند، اين ازدواج بنا به خواست رضاشاه بوده و در ابتدا شخص محمدرضا، هيچگونه اطلاعى از آن نداشته است.
فوزيه و خانواده او
ملك فؤاد، پدر فوزيه، در زمانى كه مصر از مستعمرات انگليس بود، حكومت را در دست گرفت. وى فرزند خديو اسماعيل بود و مادرش، نورفلك نام داشت. اجداد فؤاد از پادشان آلبانى ودست نشانده سلطان عثمانى بودند.
در پايان جنگ اول جهانى، فؤاد عنوان خديو را به (ملك) تغيير داد و رسمآ اولين پادشاه مستقل مصر شناخته شد.
ملك فؤاد از همسر دومش، صاحب پنج فرزند به نامهاى: فاروق، فوزيه، فائزه، فائقه و فتحيه شد. وى در سال 1936 م در گذشت.
فاروق در سن هيجده سالگى در حالى كه سرگرم تحصيل در لندن بود، با فوت پدرش به مصر مراجعه كرد و بر تخت سلطنت نشست.
فوزيه در روز شنبه پنجم ربيع الاول سال 1340 ه ق مطابق با پنجم نوامبر 1921 م در كاخ سلطنتى رأس التين به دنيا آمد. او را دخترى با ذوق و علاقمند به نقاشى، مطالعه كتاب، شنا و تنيس توصيف كردهاند.
مراسم ازدواج
ابتدا دو وزير مختار ايران و مصر درباره اين ازدواج در محل كاخ ملك غازى (پادشاه عراق) مذاكره نمودند و سپس هيئتى به رياست محمود جم (رئيس دربار) به قاهره اعزام شد و پس از حدود دو هفته تشريفات، به تهران مراجعه و موافقت ملك فاروق را اعلام نمود.
وليعهد (محمدرضا) از راه زمين به عراق و سپس بيروت و بعدتوسط كشتى به مصر وارد شد و در تالار آبى قاهره، براى اولين بار، فوزيه را ملاقات كرد.
بعد از اين سفر، مادر و چهار خواهر ملك فاروق كه فوزيه (خواهر بزرگ) نيز در بين آنها بود، با كشتى به ايران آمده و با قطار به تهران وارد شدند. رضاشاه، شخصآ در فروردين 1318 در ايستگاه راه آهن به استقبال آنها رفت.
مراسم عروسى در كاخ گلستان برپا شد و سپس همراهان فوزيه به مصر بازگشته و او به همراه يك كلفت مصرى در ايران ماندگار شد.
زندگى در تهران
نويسنده كتاب حاضر، چنين بيان مىدارد كه ظاهرآ تحليل گران در مصر، معتقدند فوزيه در تهران، هيچگونه مشكلى نداشته بلكه همه مسائل مربوط به فاروق، دربار مصر و احيانآ دستهاى پنهان خارجى مىباشد. البته اين ديدگاه را نيز
نبايد از نظر دور داشت وليكن آنچه از نوشتجات و اسناد تاريخى در ايران مستفاد است، آن است كه فوزيه در دربار ايران مواجه با مشكلاتى، بخصوص با شخص اشرف، خواهر محمدرضا بوده است. در آخرين روزهايى كه فوزيه در تهران بود، درگيرى بين او و اشرف صورت مىگيرد و او به شدت و با تعصب از كشورش دفاع مىكند و چون نمىتوانسته به زبان فارسى، خوب صحبت كند، با زبان فرانسه شروع به ناسزا گفتن به اشرف مىكند و به وى مىگويد «تو دختر شاه نيستى! دختر شاه اين چنين گستاخانه صحبت نمىكند.»
در اين حال اشرف شمعدان بزرگى را به سوى فوزيه پرتاپ كرده كه البته به وى اصابت نمىكند.
بعد از اين درگيريها، فوزيه از محمدرضا درخواست مىكند با سفر وى به مصر جهت استراحت موافقت كند و او نيز با بىميلى مىپذيرد.
فوزيه در فرودگاه مهرآباد، به وسيله شاه و اعضاى خاندان سلطنتى بدرقه مىشود و با پرواز ويژه خط هوايى بريتانيا به قاهره باز مىگردد.
بعد از مدتى فوزيه در نخستين نامه خود به محمدرضا، چنين نوشته است: «محمدرضا، من مايل به ادامه زندگى با تو نيستم، زندگى من و تو تلخ و غيرقابل تحمل است، مرا طلاق بده و آسودهام بگذار».
در باره اين كتاب
كتابى كه در دست شما قرار دارد، توسط يك خبرنگار مصرى نوشته شده است. وى مدعى است كه از افراد بسيار نزديك درون دربار مصر به شمار مىرفته و فاروق به او اعتماد زيادى داشته و او را راز دار خود مىدانسته است. اما با توجه به اعترافات نويسنده، وى نيز نتوانسته فاروق را به خوبى بشناسد و بسيارى از اسرار از او پنهان مانده يا اينكه او پس از مدتها بدان پى برده است.
در حقيقت اين كتاب شرح وقايع طلاق فوزيه از ديدگاه و نظر مصريها بوده كه مىتواند براى شما خوانندگان گرامى هم جالب باشد.
نويسنده در اين كتاب مىكوشد تا اسرارى را از اين ماجراى واقعى و بى نظير بر ملا سازد.
او در پيشگفتار كوتاه خود چنين آورده است :
«چون خبر طلاق محمدرضا و فوزيه در آن زمان پخش گرديد، نه تنها مردم بلكه خود شاه و فوزيه نيز، به حقيقت امر آگاه نشدند.»
برخى از قسمتهاى داستان به گونهاى تجلى يافته كه گويى به قصههاى خيالى بيش از واقعى نزديكتر است. اما نويسنده تاكيد مىكند حتى يك سطر از تار و پود خيال و رؤيا در اين كتاب وجود ندارد!