بحث بزه کاری های فردی و اجتماعی و انواع کج رفتاریها و ناهنجاریها و جرائم موجود در جامعه، همواره موضوع بررسی جامعهشناسان و جرمشناسان بوده است. مکاتب نظری متعددی به بررسی این رفتارها پرداختهاند و هر کدام از زاویهای به این معضلات و آسیب ها نگریستهاند. اهمیت پرداختن به این مسائل در درجه نخست به خاطر جایگاه کلیدی امنیت در متن جامعه و تاثیرات آسیب زا و خطرناک ناامنی در حیات فردی و اجتماعی است. اساسا امنيت مبناي نظم و استقلال و حاكميت همه كشورهاست و از جمله بنياديترين اموري است كه حكومتها مكلف به برقراري آن در سطح جامعه هستند.
اگرچه ناهنجاريها، بي عدالتيها، بي نظميها، تبعيضها و بزه ها و جرائمیهمچون اعتياد، خشونت، دزدی، عدم رعايت حقوق شهروندي، رفتارهاي غير اخلاقي، بي توجهي به ارزشهاي حاكم بر جامعه و تجاوز به حقوق ديگران و... اشکال مختلفی از بزه و جرم به حساب آمده و قانون گذار تکلیف همه آنها را در قانون روشن ساخته است، امّا حقیقت امر آن است که این معضلات، در درجه نخست ریشه و سرچشمه ای فرهنگی داشته و مناسبات اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی حاکم بر خانواده و جامعه، به شدت در شکل گیری و گسترش آن، و یا در حذف و ریشه کن شدن آن موثرند. از همین رو، بسیاری از جامعه شناسان و جرم شناسان و حقوق دانان بر این باورند که آنچه در درجه اول حائز اهمیت میباشد فهم علل و زمینه های ناهنجاریهاست و برای این منظور نیز ضروری است که شرایط اجتماعی و فرهنگی و خانوادگی بزه کار و بزه دیده مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد.
در حوزه مسائل کلان مرتبط با جرم و جرم شناسی، موضوع «پیشگیری از جرم» جایگاهی خاص و کلیدی دارد. پیشگیری از جرم همواره یکی از مباحث عمده و مهم در زمینه حقوق کیفری بوده و در نظام حقوق کشورمان نیز شاهد این توجه ویژه بوده ایم. به طوری که طبق بند 5 اصل 156 قانون اساسي يكي از وظايف اصلی قوه قضائيه «اقدام مناسب براي پيشگيري از وقوع جرم...» تعریف شده است. پیشگیری از جرم میتواند ماهیتی کیفری و یا ماهیتی غیرکیفری داشته باشد. اما امروزه با توجه به اهمیت راهکارها و شیوه های اجتماعی و فرهنگی، توجه به رویکرد غیرکیفری پیشگیری، اهمیتی روزافزون یافته است. چرا که میتوان با شناخت عوامل فرهنگی، راهکارهایی فرهنگی نیز برای پیشگیری از وقوع بزه کاریها و ناهنجاریها در نظر گرفت و این از تبعات حقوقی و جزایی و اجتماعی جرائم در جامعه میکاهد. این رویکرد، به طور عام، توجه به شاخه ای تحت عنوان «جرم شناسی فرهنگی» را در میان کارشناسان و متخصصان امر جرم و جزا گسترش داده که مبنای آن مطالعه و بررسی علل فرهنگی یا عامل شناسی فرهنگی جرم است. جرمشناسی فرهنگی شاخهای عام و مادر است که میتواند نظریات مختلف و پراکنده جرمشناسی را حول محور فرهنگ در بر داشته باشد. چنانکه هر جا نظریهای مربوط به خردهفرهنگ، تعارض فرهنگها، فرهنگهای ناشی از همزیستی اجباری، مهاجرت، شهرنشینی و … مطرح میشود، میتوان یک عامل فرهنگی را به عنوان زمینه ساز انحراف شناسایی نمود.
یکی از حوزه هایی که در این زمینه جای بررسی و مطالعه ویژه دارد، موضوع «سبک زندگی» (LifeStyle) است. سبک زندگی، بر وجود روشهای متفاوت زندگی تاکید داشته و مقایسه و شناخت و تحلیل «شیوه های گوناگون زندگی» در میان گروه های متفاوت جامعه را نشان میدهد. از همین رو سبک زندگی بر تمام مسائل زیستی یک فرد مثل خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، مدل لباس، الگوی مصرف، نوع آشپزی و خوراک، تفریحات و نحوه گذران اوقات فراغت، کسب و کار، رفتار حرفهای در محل کار، در دانشگاه و مدرسه، رفتار در فعالیتهای سیاسی، رفتار در ورزش و رفتارهای رسانهای اطلاق میشود و بر نوع رفتار شخص با دیگران تاکید دارد. از همین رو به نظر میرسد بهره گیری از نظریه سبک زندگی میتواند دستاوردهایی برای مطالعات جرم شناختی و دستیابی به روش های پیشگیرانه جرم داشته باشد.
بر همین اساس در تحقیق حاضر تلاش شده است ضمن بیان مهم ترین مسائل مرتبط با پیشگیری از جرم و مشخصا پیشگیری های وضعی، به نقش سبک زندگی در این حوزه اشاره شده و تبعات و نتایج حاصل از ارتباط میان سبک زندگی بزهکاران و جرایم آنها مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته و نهایتا راهکارهایی در راستای پیشگیری از جرم بر اساس نظریه سبک زندگی ارائه گردد.
همان طور که میدانیم حقوق کیفری اعمالی را که عموماً برای جامعه مضر محسوب میشود تعریف و کیفرهای مباشران آن اعمال را نیز مشخص مینماید. پس از احراز عملی ارتکاب یک بزه، ضروری است که مباشر آن کشف شود، ادله جمع آوری گردد و در پایان طی فرآیندی که عموماً قضائی است مجرم به کیفر خود برسد. در سال های دور تمام دغدغه سیستم کیفری بر این بوده که با تحمیل شکنجه روحی و گاهی نیز بدنی، به عنوان انتقام، عمل مجرمانه مجرم را کیفر دهند، اما آنچه امروزه مدنظر است شناخت شخصیت روان شناختی و واقعی مجرم، علاوه بر شخصیت حقوقی بزهکار است و نیز ایجاد امکانات و زمینه هایی برای پیشگیری یا کنترل و هدایت بزه و جرم است (سیگل، 1389: 127).
به نظر میرسد نگرشی که تاکنون نسبت به جرم و مجرم وجود داشته است (اینکه جرم عملی مذبون بوده و مجرم باید مجازات و طرد گردد) در قانون ما نیز نفوذ کرده و تمامیجرائم با مجازات های سنگین پاسخ داده میشدند، هر چند قانون کشور ما قبل و بعد از انقلاب بارها اصلاح شد، اما هنوز هم در بسیاری از آنها مجازات های سالب آزادی که به منزله طرد موقت از جامعه است حرف اول را میزند. مطمئناً چنین قوانینی نمیتواند با وضع امروزی جامعه تطابق داشته باشد، علاوه بر این موجب ناکارآمدی نظام قضائی خواهد شد؛ چرا که رسیدگی به تک تک جرایمیکه مجازات حبس یا سنگین تر در قانون برای آن مقدر شده - حتی گاه برای اعمالی که بی اهمیت و قابل اغماض بوده اند - باید تحت سیطره قوه قضائیه صورت گیرد و همین مساله موجب اطاله دادرسی و ده ها مشکل دیگر میشود.
راه حلی که بیشتر صاحبنظران ارائه میکنند، توجه به رویکردهای پیشگیرانه جرم است (نجفی ابرندآبادی، 1388). در جرمشناسي، پيشگيري عبارتست از «به جلوي تبهكاري رفتن» يا استفاده از تكنيك هاي گوناگون مداخله به منظور ممانعت از وقوع بزهكاري (كوسن، 1385: 71). پيشگيري در معناي جرمشناسي پيشگيرانه مجموعه تدابير سياست جنايي به استثناي تدابير معمول به هنگام مداخله نظام كيفري میباشد كه هدف انحصاري يا لااقل اصلي آنها محدود كردن امكان وقوع مجموعهاي از اعمال مجرمانه، از طريقغير ممكن كردن، دشوارتر كردن يا كاهش احتمال آنها تعریف کرده است. روشن است که چنانچه مطالعه و بررسی سبک زندگی مجرمان، بتواند در امر پیشگیری جرم کمک رسان باشد، طبعا پرداختن به آن در مطالعات حقوقی ضروری و مهم خواهد بود.
در یک چشم انداز کلی، میتوان بحث «سبک زندگی» را بحثی مرتبط با زندگی مدرن یا زندگی در جوامع شهری جدید دانست. سبك زندگي به مجموعه رفتارها و الگوهاي كنش هر فرد -كه معطوف به ابعاد هنجاري و معنايي زندگي اجتماعي مي باشد- اطلاق شده و نشاندهنده كم و كيف نظام باورها و كنشهاي فردی و اجتماعی هر فرد است (اسماعیلی، 1385: 96). به عبارتي سبك زندگي بر ماهيت و محتواي خاص تعاملات و كنشهاي اشخاص در هر جامعه دلالت دارد و بیان کننده اغراض، نيات، معاني و تفاسير فرد در جريان عمل روزمره و زندگي روزانه است. سبك زندگي از ديدگاه روانشناسان، شيوۀ ثابتي است كه انسان با كمك آن اهداف زندگي را بيان ميكند و مشكلات آن را از ميان ميبرد.
بنابراین سبك زندگي مجموعه اي است از ارزش ها، نوع نگاه و تفكر و شيوه هاي رفتاري در هر چيزي. بيشتر مردم معتقدند كه بايد سبك زندگي شان را آزادانه انتخاب كنند. جامعه شناسان معتقدند سن، طبقه اجتماعي، قوميت و جنسيت در سبك زندگي هر فرد اثر گذارند. اين يعني هويت از نوع ساختار و طبقه اجتماعي فرد و همچنين جنسيت، سن و مذهب او شكل مي گيرد. بنابراين سبك زندگي بخشي از هويت يك جامعه است (آزادارمكي، ۱۳۸۶: 77).
اما بحث از سبک زندگی و تاثیرات آن، در مطالعات جرم شناختی و حقوقی نیز مطرح شده و ارتباط آن با زندگی بزه دیدگان و مجرمان مورد بررسی قرار گرفته است که در تحقیق حاضر نیز، این بعد از بحث مد نظر میباشد. نظریه سبک زندگی که توسط گات فردسن، هیندلنگ و گاروفالو (1978) توسعه یافت در پی بررسی این مسئله است که چرا برخی افراد و گروه ها بیش از دیگران در معرض خطر بزه دیدگی قرار دارند؟ نظریه سبک زندگی به واسطه عواملی تحت تأثیر قرار میگیرد. یکی از این فاکتورها نقشی است که افراد در جامعه ایفا میکنند و این نقش، بعضاً کمابیش آنها را به سوی بزه دیدگی میکشاند. برای مثال جوانان بیشتر در معرض خطر بزه دیدگی قرار دارند. زیرا نقش های اجتماعی آنها سبب میشود بیشتر در محیط های مجرمانه و خطرناک و یا در زمان های خطرناک رفت و آمد کنند.
بر همین اساس جا دارد این موضوع مورد بررسی قرار گیرد که آیا سبک زندگی، میتواند به عنوان یک عامل تعیین کننده، در پیشگیری از جرم موثر باشد؟ این موضوعی است که در تحقیق حاضر به دنبال یافتن پاسخی برای آن میباشیم.
اهمیت و ضرورت پرداختن به موضوع سبک زندگی به عنوان یکی از اشکال پیشگیری از جرم در این است که بررسی سبک ها و شیوه های زندگی بزه کاران و یا بزه دیگان، میتواند تاثیرات زیادی در شناخت عوامل و زمینه های جرم خیز داشته و از این طریق، امکان پیشگیری و یا کاهش جرم را فراهم سازد. سبک زندگی بزهکاران و بزه دیدگان، اعم از نوع پرورش خانوادگی، شرایط و نحوه گذران زندگی روزمره، فرهنگ و نوع تفکر، سرگرمیها و علایق شخصی، آرمان ها و ایده آل های فرد، نحوه استفاده از فضای مجازی و اینترنت، نوع بهره گیری از وسایل ارتباط جمعی، ارتباط با دوستان و گروه همسالان، باورهای مذهبی، و غیره همگی به عنوان شاخص های مهم سازنده سبک زندگی، میتوانند در تعیین مسیر زندگی فرد و اینکه جایگاه بزه و جرم در چنین زندگی ای چه میتواند باشد، موثر باشند.
سوال اصلی
نقش و جایگاه سبک زندگی در پیشگیری از جرایم چیست؟
سوالات فرعی
آیا شیوه ها و سبک های زندگی ارتباط معناداری با جرم دارد؟
آیا میتوان با تغییر سبک زندگی، میزان ارتکاب به جرم را در مجرمان کاهش داد؟
تا چه اندازه قانون گذار در کشور ما به مساله سبک زندگی توجه داشته و آیا در نظام کیفری ما نشانه هایی از این موضوع را میتوان مشاهده کرد؟
متاسفانه علی رغم اهمیت موضوع سبک زندگی، هنوز تحقیق جامعی بر روی آن انجام نگرفته است. اما برخی از نویسندگان توجهی به این مسئله داشته اند. به عنوان مثال:
گئورگ زيمل از اولین نظریه پردازانی بود که به بحث سبک زندگی پرداخت. او اين تعابير را بيشتر در قالب بحث در مورد صورت و سبک و تقابل آن با محتوا و زندگي ارائه نموده و اعتقاد داشت سبک زندگي، تجسم تلاش انسان است براي يافتن ارزش هاي بنيادي يا به تعبيري فرديت برتر خود در فرهنگ عيني اش و شناساندن آن به ديگران؛ به عبارت ديگر، انسان براي معناي مورد نظر خود (فرديت برتر)، شکل (صورت)هاي رفتاري اي را برمي گزيند. اما دیدگاه او را میتوان در حوزه مطالعات جامعه شناسانه برار داد که ارتباط مستقیمیبا مباحث جرم شناختی ندارد. همین بحث در زمینه سبک زندگی در مطالعات روانشناختی نیز دنبال شد. در این حوزه اولين بار آلفرد آدلر، روانشناس آلماني، سبك زندگي را مطرح كرد، سپس توسط پيروان او گسترش يافت. آدلر در مورد سبک زندگي تعابير متعددي دارد که بر محققان علوم اجتماعي پس از خود تأثير زيادي گذاشته است. او مي گويد سبک زندگي، يعني کليت بي همتا و فردي زندگي که همة فرآيندهاي عمومي زندگي، ذيل آن قرار دارند. از منظر آدلر سبک زندگي، طرح و دريافتي اجمالي است از جهان، فرآيند در حال گذار و راه است؛ راه يکتا و فردي زندگي و دستيابي به هدف؛ خلاقيتي است حاصل از کنار آمدن با محيط و محدوديت هاي آن. سبک زندگي رفتار و منش نيست بلکه امري است که همة رفتارها و تجربيات انساني را براي واحد هدايت مي کند و خود به واسطة خوي ها و منش فردي شکل مي گيرد (هندری و دیگران 1383: 127).
اما بحث سبک زندگی و تاثیرگذاری آن در جرم و بزه، در قالب یک نظریه مستقل، از سوی گات فردسن، هیندلنگ و گاروفالو ( در کتابی که در 1978منتظر شد) مطرح شد. این محققان در پی بررسی این مسئله بوده اند که چرا برخی افراد و گروه ها بیش از دیگران در معرض خطر بزه دیدگی قرار دارند؟ نظریه سبک زندگی به واسطه عواملی تحت تأثیر قرار میگیرد. یکی از این فاکتورها نقشی است که افراد در جامعه ایفا میکنند و این نقش، بعضاً کمابیش آنها را به سوی بزه دیدگی میکشاند. برای مثال جوانان بیشتر در معرض خطر بزه دیدگی قرار دارند. زیرا نقش های اجتماعی آنها سبب میشود بیشتر در محیط های مجرمانه و خطرناک و یا در زمان های خطرناک رفت و آمد کنند.
برخی از محققان داخلی نیز بر روی این موضوع کار کرده اند که میتوان به موارد زیر اشاره داشت:
در کتاب «بررسی نقش و کاربرد سبک زندگی در پیشگیری از وقوع جرایم» (1393) تلاش شده رابطه میان سبک زندگی و موضوع پیشگیری از جرم مورد بررسی قرار گرفته. بر همین اساس این پرسش مورد بحث قرار گرفت که آیا شیوه ها و سبک های زندگی ارتباط معناداری با جرم دارد و از این رو آیا میتوان از سبک زندگی به عنوان عاملی در پیشگیری از جرم بهره گرفت؟
یافته های این پژوهش نشان داده که بهره گیری از سبک زندگی میتواند دستاوردهایی برای مطالعات جرم شناختی و دستیابی به روش های پیشگیرانه جرم داشته باشد. سبک زندگی مجرم، بر احتمال ارتکاب جرم از سوی او موثر است و این امر را میتوان در دو بعد کلی نقش سبک زندگی جمعی و سبک زندگی فردی در پیشگیری از جرم بررسی نمود. همچنین نشان دادیم که سبک زندگی هر فرد متاثر از عوامل گوناگونی چون نیازها و خواسته های فردی، خانواده، رسانه، فضای مجازی و غیره است.
همچنین در پژوهش دیگری با عنوان «بررسی کارکرد سبک زندگی دینی در کاهش جرائم نوجوانان بزهکار» (1393) موضوع سبک زندگی و تاثیر آن در کاهش جرائم نوجوانان را موضوع بحث قرار گرفته است. به زعم نگارنده سبک زندگی یکی از مباحث مهم در مطالعات اجتماعی و فرهنگی و حقوقی به شمار میرود.
با توجه به اینکه سبک زندگی، بر وجود روشهای متفاوت زندگی تاکید داشته و مقایسه و شناخت و تحلیل «شیوه های گوناگون زندگی» در میان گروه های متفاوت جامعه را نشان میدهد، بنابراین چنانچه بستر و زمینه اصلی جامعه ای بر شیوه و سبک زندگی دینی استوار باشد، قطعا میتوان شاهد تاثیرات این سبک در رفتار و عمل و حیات فردی و جمعی آن جامعه نیز بود. یافته های این تحقیق نشان داد که سبک زندگی دینی (و به طور مشخص سبک زندگی اسلامی) با توجه به مبانی اعتقادی، موازین شرعی و فقهی، و نیز آموزه های اجتماعی که به همراه دارد، تاثیر مستقیمیدر نوع زندگی و شیوه انتخاب ها و رفتارها و واکنش های فرد موممن به جای میگذارد که بستر کلی آن اغلب در تقابل و تضاد به جرم و بزه و بی قانونی است.
بنابراین آموزه های دینی به جامعه و افراد جامعه کمک میکند تا نسبت به جرم و بزه آسیب ناپذیر شده و به این ترتیب تاثیرات مخرب جرایم اجتماعی را کاهش میدهد. از جمله مهم ترین عوامل و راهکارهای مورد نظر دین در این زمینه راهکارهای اعتقادی، عبادی و اجتماعی است که در پژوهش حاضر مفصلا مورد بررسی قرار گرفت.
در تحقیقی با عنوان «بررسي شيوههاي پيشگيري از بزهكاري كودكان و نوجوانان در قواعد و اسناد بينالمللي» مساله روش های گوناگون پیشگیری و تاثیر آن در بزهکاری کودکان و نوجوانان را مورد مطالعه قرار گرفته است. البته جا دارد به این مساله اشاره شود که بحث سبک زندگی تنها یکی از بخش های این تحقیق به شمار آمده و در آن به روش ها و شیوه های دیگر پیشگیری نیز پرداخته شده است.
اگرچه نبود منابع دست اول و قابل استناد به زبان فارسی؛ محقق را مجبور نمود بخش زیادی از زمان خود را صرف ترجمه بخشی از آثار دست اول به زبان انگلیسی نماید. اما این مساله خود گویای ضرورت توجه به آثار مهم این حوزه و لزوم ترجمه این آثار به زبان فارسی میباشد. تنها از این طریق است که میتوان امیدوار بود نتایج مثبت حاصل از توجه به سبک زندگی، در جامعه ما خود را نشان دهد.
فقدان پیشینه تحقیق قابل اتکا؛ از دیگر مشکلات تحقیق حاضر، نبود پیشینه تحقیقاتی قابل تامل و قابل استناد به زبان فارسی بوده است. به بیان دیگر هنوز این موضوع مورد توجه محققان فارسی زبان قرار نگرفته و جا دارد بر روی مساله سبک زندگی و تاثیرات آن در زندگی بزه دیدگان و بزهکاران، تحقیقات مختلف کتابخانه ای و میدانی انجام گیرد.
انطباق ناپذیری برخی مولفه های سبک زندگی، با شاخص های بومیآن در کشور؛ این مساله قابل تامل است که اساسا سبک زندگی در کشورهای گوناگون، دارای شاخص های متفاوتی است و از همین رو بین معیارها و شاخص های سبک زندگی میان بزهکاران کشورهای اروپایی و بزهکاران کشور ما، تفاوت هایی وجود دارد. توجه به این تفاوت ها و تعیین مرزهای دقیق میان آنها از دیگر مشکلات تحقیق حاضر به شمار میرود.
هدف اصلی محقق در این پژوهش مطالعه ارتباط میان سبک زندگی، به عنوان یک شاخص روان شناختی – جامعه شناختی، و موضوع بزه و جرم میباشد. به بیان دیگر، محقق در تلاش است روشن سازد که آیا میتوان از شیوه و سبک زندگی افراد، به عنوان معیاری در جهت کاهش یا پیشگیری از بزهکاری یا بزه دیدگی آنها استفاده نمود؟