1- ادراكات حقيقي و اعتباري
2- اعتباريات از منظر فقها واصوليين
3- اعتباريات از منظر فقها و اصوليين و موارد خلط
4- مفاهيم حقيقي و قواعد فلسفي استفاده شده در اصول و فقه و بيان امام خميني(ره) در اين مورد
5- قواعد فلسفي استفاده شده در علم اصول
6- ساير موارد خلط بين مفاهيم حقيقي و اعتباري در فقه و اصول
7- اقسام معقولات
8- ايجاد ادراكات اعتباري
9- احكام وضعيه، قياس جزييت شرعي به انتزاعيات عقلي
10-.....
استنباط احكام الهي مستلزم به كار بردن اصول و قواعد خاصي است كه از اين اصول و قواعد در علمي به نام «علم اصول» بحث ميشود و از آنجا كه اين علم اساس استنباط احكام فقهي است و توجه به تأثير آن در فهم و استنباط احكام شرعي بسيار مهم است از اين رو دانشمندان علم اصول، به توسعه و گسترش اين علم پرداخته اند و با ارائه نظريات جديد و حل مسائل پيچيده آن به اين علم خدمت شاياني نموده اند، كه كشيده شدن پاي بحثهاي اصولي به حوزههاي متفاوتي همچون لفظ شناسي، زبان شناسي، فهم شناسي، اراده شناسي، تاريخ شناسي و مباني شناسي كلامي و فلسفي و... شاهدي گويا بر اين مدعاست.
اين درگير بودن با زمينههاي مختلف، اصول را در تاريخ پر فراز و نشيب خود به دانشي وام گيرنده از ساير دانشها بدل كرده است .يكي از اين دانشها كه به كرّات و توسط برخي اصولدانان پاي به عرصه دانش اصول گذاشته و به تدريج به بخشي از ادبيات آن تبديل گذشته، فلسفه و قواعد تكويني است.
پيوند فلسفه با اصول از به كار گيري پر دامنه اصول و قواعد فلسفي توسط برخي از اصوليان در لابه لاي نوشتههاي خود آغاز گشته و تا استخدام عميق ترين و غامض ترين استدلالات در اصول به پيش رفته است.
از آنجايي كه علم اصول حوزهها و مكاتب مختلفي را در بر ميگيرد و هر يك بر اساس شيوه و روش معرفتي خاص خود شكل گرفته و به لحاظ معرفتي ميزان تأثير پذيري آنها از فلسفه متفاوت است و پرداختن به همه آنها در اين مجال ميسر نمي باشد، در بحث شناسايي مفاهيم حقيقي و فلسفي و تفاوت آن با مفاهيم اعتباري از انديشههاي فلسفي علامه فقيد محمد حسين طباطبايي وام گرفته ايم كه الحق و الانصاف در سطحي بسيار عالي به تحقيق در حوزه فلسفه و قواعد عقلي و تكويني پرداخته اند و همچنين در حوزه اعتباريات لزوم شناخت صحيح مفاهيم اعتباري را به نحو جدّ احساس كردند و در اين زمينه اقدام به تأليف رساله اي مستقل در باب اعتباريات و احكام آن نمودند، بحثي كه تا به اين حد هيچگاه مورد توجه ساير فلاسفه يا اصولدانان نبوده است.
اما در بحث اصول كتاب ارزشمند «كفايه الاصول»اثر دانشمند بزرگ آخوند خراساني مبناي كار قرار گرفته، چرا كه برجسته ترين ويژگي اين اثر در جهت اثبات نظر، استفاده از قواعد ومسايل فلسفي به نحو وسيع است.
انتخاب اين كتاب به دلايلي بود از جمله:
1- اين كتاب شامل يك دوره كامل مباحث اصول به صورت فشرده است كه با بررسي آنها ميتوان تأثير فلسفه را در كليه مباحث اصولي نشان داد.
2- كفايه الاصول چه در مرحله سطح چه در مرحله خارج وهمچنين در دانشگاهها در سطوح عاليه، متن اصلي درس به حساب ميآيد و همه صاحب نظران در اين علم چه موافقين وچه مخالفينِ به كار گيري قواعد فلسفي در اصول، با اين كتاب سرو كار دارند. و تا زماني كه اين كتاب حائز اهميت است فهم درست از پيش فرضهاي فلسفي مورد استفاده در آن نيز اهميت دارد.
هرچند اين اقدام آخوند در جهت به كار گيري قواعد فلسفي و تكويني، در مجموع براي پيشرفت و تكامل علم اصول مفيد و موثر بود، اما استفاده از اين قواعد در بيشتر مسائل علم اصول با خَلط بين مسائل «مفاهيم حقيقي »و مسائل«مفاهيم اعتباري»همراه بوده است.كه نتيجه اين نوع استدلالات اصولي در فقه در موارد زيادي خود را نمايان ميكند. در اين راستا سوالاتي از اين دست را به وجود ميآيد كه اعتباريات و حقائق كدامند ؟و موقعيت علم اصول در بين اين دو چيست؟ و اين كه مسائل علم فقه و اصول اعتباري اند يا خير؟و در صورت اعتباري بودن همه يا برخي از آنها آيا به كار كيري قواعد فلسفي د رآنها حايز است يا خير؟
حق آن است كه حوزه مفاهيم اعتباري از مفاهيم حقيقي كاملا متفاوت است و هر كدام ويژگيها و احكام خاص خود را دارند و راه دادن احكام حقائق به اعتباريات نادرست است چرا كه آثار و نتائج حقائق، قهري، اجتناب نا پذير و ثابت و لايتغير است.در حالي كه اعتباريات وجودشان بيد المعتبر است و هيچگاه اثر و نتيجه در آنها ثابت و قهري و تخلف نا پذير نيست.كه به همين سبب دانشمندان اصولي انتقادات فراواني را نسبت به بكار گيري قواعد فلسفي در علم اصول و به خصوص متوجه آراء آخوند خراساني كرده اند .كه از جمله علامه طباطبايي در كتاب «حاشبه علي الكفايه» به كرّات استدلالات فلسفي آخوند را مورد نقد قرار داده، و معتقد است استفاده از اين قواعد فلسفي كه مربوط به عالم تكوين است، در استدلالات اصولي كه اعتباري و بيد المعتبرند جايز نمي باشد.اما در بين اين اصوليان انديشههاي امام خميني(ره)از جايگاه بسيار ويژه و خاصي بر خوردار است .امام خميني با بيان ديدگاههاي نو و ابتكاري و طرح مباني جديد، نقش بسزايي در روند تكامل دانش اصوا ايفا كردند كه اين ويژگي در آثار ارزشمند اصولي ايشان به خصوص «تهذيب الاصول» «مناهج الوصول الي علم الاصول » « انوار الهدايه» و «جواهر الاصول » به روشني پيداست .انديشهها و آثار امام ويژگيها و امتيازات خاص خود را دارد از جمله اين كه:
1- نظر ايشان درباره جواز استخدام قواعد فلسفي و تكويني در باب اعتباريات و به خصوص استدلالات اصولي منفي است. و در جاي جاي اثرات خود با نقد و بررسي آراء فقهايي مانند شيخ انصاري و ميرزاي نائيني و به خصوص آخوند خراساني نظر خودشان را مبني بر عدم استفاده از قواعد فلسفي و لزوم توجه به عرف و شيوه اعتبار، بيان ميكنند
2- ويژگي دوم اين است كه در نقد و بررسي آراء و نظرات ديگران، در ابتدا مباني آن آراء را بررسي كرده و آن را مورد تدقيق قرار ميدهند و پس از نقد يا ايراد اشكال يا ردّ آنها، نظرياتي را كه بر آن اصول بنا شده بود را بررسي نمي كنند.همچنين در طرح آراء خود نيز به همين شيوه ابتدا در قالب مقدمات، مباني اصولي و عرفي خود را بيان كرده و بعد نظرياتي كه بر آن پايه استوار بود را مطرح ميكنند كه رعايت اين سبك يك نوع استحكام و ارتباط منطقي خاصي را بين مباحث به وجود ميآورد.
3- ويژگي سوم تحقيقات اصولي ايشان تهذيب مباحث و استدلالات اصولي است كه مقصود ايشان پيرايش آن از مباحثي است كه ريشه فلسفي، كلامي يا عرفاني دارد.