1- از بازبزه كاري تا شناخت مجرمان خطرناك
2- پديده مجرمانه
3- شناخت مجرم خطرناك
4- پوشش پيش گيرانه سياست كيفري در بازبزه¬كاري مجرمان خطرناك
5- پيش گيري از بازبزه كاري و انواع آن
6- سياست كيفري در مبارزه با مجرمان خطرناك
7- شناخت اركان پديده مجرمانه
8- بازشناسي مفهوم بازبزه كاري از تكرار جرم و تعدد جرم
9- جلوه هاي سياست كيفري ايران در قبال مجرمان خطرناك
پدیده مجرمانه از ابتدای تشکیل اجتماعات انسانی و برقراری روابط بین آنها، همراه و همپای بشر تا به امروز مسیر پر پیچ و خمی را طی نموده است. به تناسب پیچیدگی روابط انسانی و تحولات و توسعه فرهنگ جوامع، پدیده مجرمانه نیز در چارچوب عدالت، دستخوش تحولاتی قرار گرفته است.
جرم از دوران باستان تا به امروز مصادیق متنوعی را به خود گرفته است اما مفهوم آن تقریبا مسیر یکسانی را طی نموده است به گونهای که در گذشته عملی که ضد ارزشها و هنجارهای گروه بود، جرم محسوب میشد. این ارزشها و هنجارها همان بایدها و نبایدهایی بودند که از سوی افراد گروه تعیین میشدند و ناقضین آنها در صورت سرپیچی مجازات میشدند. با کمی تامل، میتوان گفت که معنای امروزی جرم نیز همان نقض ارزشها و هنجارهای اجتماعی است، با این تفاوت که ارزشهای جامعه امروز، به فراخور گذر زمان توسعه و گسترش یافته است. ابزار سزادهی نیز به تناسب تحولات مفهوم جرم از گذشته تا به امروز تحولات بسیاری به خود گرفته است؛ قهرآمیزی و سرکوبی خصیصه ابتدایی یا به عبارتی، ذاتی کیفرها در گذشته بود اما به تدریج این خصیصه ذاتی در کنترل بزهکاری مورد تردید واقع شد و اندیشه جایگزینی جانشینهای کیفری ظهور نمود.
مطالعه سیر تحولات حقوق کیفری، نشان میدهد که سیاست کیفری ابزارهای متنوعی را در امر مبارزه با بزهکاری تدبیر و اتخاذ نموده است و جوامع بشری برای مقابله با جرم عمدتا از پاسخهای کیفری قهرآمیز استفاده کردهاند.[1] ظهور مکتب تحققی و تولد جرمشناسی با انتشار کتاب لمبروزو انسان بزهکار در سال 1876 عصر علمی نوینی را گشود. لمبروز به عنوان یک پزشک، انسانشناسی جنایی را بنیان نهاد، پس از او، انریکو فری استاد حقوق کیفری، جامعهشناسی جنایی را منتشر ساخت و گاروفالو به تاثیر از کتاب جامعهشناسی جنایی، کتاب جرمشناسی را به رغم نامأنوس بودن در آن زمان، به جامعه عرضه داد.
در واقع این اقدامات، تلنگری بر ساختار سیستم عدالت کیفری آن عصر وارد ساخت. اقدامات تامینی و جایگزینهای کیفری که امروزه در اکثر قوانین کشورها پذیرفته شده است، مرهون این مکتب میباشد. این مکتب سیاست کیفری کشورها را به سمت بازپروری و اصلاح دوباره و بازاجتماعی نمودن بزهکاران سوق داد. به سخن دیگر، این مکتب مجرم را دارای حق زیستن در جامعه میدانست و معتقد بود که برای دوباره جامعهپذیر نمودن مجرم نباید او را طرد کرد، بلکه باید به او فرصت خودسازی و بازیابی تواناییهای ارزشمند و اجتماعی داد. این اندیشه سالهای متمادی بر سیاست کیفری غالب کشورها حاکمیت داشت تا این که در نیمه دوم قرن بیستم به دنبال افزایش جرمهای خشونتبار و تورم جمعیت کیفری، بسیاری از سیاستگذاران کیفری، فریاد بازگشت به کیفر و سزادهی را سر دادند.
بدین ترتیب، دستاندرکاران عدالت کیفری دریافتند که در جرگه مجرمان، افرادی وجود دارند که اصلاحناپذیر هستند و مجازاتهای اصلاحی در کنترل و مهار بازبزهکاری آنان تاثیر چندانی نداشته است، لذا سیاست اصلاح و درمان را ناکارا اعلام نمودند. بدین ترتیب رسما شکست سیاست بازپروری اعلام شد و بر خرابههای آن، سیاست کیفری سختگیرانه، بنیانهای حاکمیت دوباره خود را با کمی تغییر مشی، بنا نهاد.
سیاست کیفری نوین، با استمداد از سیاست امنیتمدار، خود را مجهز به ابزارهای مشدد و قهرآمیز نموده است و اعمال کیفر را به لحاظ خطرناکی حالت فعلی مجرم، نه به دلیل جرم ارتکابی، مشروع تلقی مینماید و به رغم تمایل به کیفرهای سرکوبگرانه، به صورتی کاملا نامرئی، اقدام به جذب و ادغام اقدامات تامینی و تربیتی در شبکه کیفری ناشی از حقوق جزایی عادی نموده است.[2]
بنابراین، حالت خطرناک از مفهوم بالینی خود تا حدودی فاصله گرفته است و آنچه در کیفرشناسی نوین مدّنظر سیاستپردازان کیفری قرار میگیرد، میزان اخلال وارد شده بر اثر ارتکاب جرم به نظم و امنیت جامعه است و این معیار، در سنجش و ارزیابی میزان ریسک مجرمان خطرناک اعمال میگردد. طبقهبندی بزهکاران و احراز حالت خطرناکی آنها ابتدا در جرمشناسی بالینی مطرح شد و امروزه در قالب ایدئولوژی امنیتگرا در جرمشناسی و کیفرشناسی نوین به آن پرداخته میشود. از دیدگاه جرمشناسی بالینی، بزهکاران تحت تاثیر وضع جسمی و یا بحرانی قبل از ارتکاب جرم، به دو دسته تقسیم میشوند؛ بزهکارانی که به طور اتفاقی مرتکب جرم میشوند که این گروه دارای حالت خطرناک نیستند، لکن در مقابل، بزهکارانی وجود دارند که برای چندمین بار فرآیند زمانی جرم طی میکنند و سوابق و خصوصیات روانی و رفتاری آنان و کیفیت و شدت جرم ارتکابی آنان، نشاندهنده حالت خطرناکی است که آنها را در مظان ارتکاب دوباره جرم در آینده قرار میدهد، به این بزهکاران که مرتکب جرمهای خشونتبار متعدد میشوند، بزهکاران خطرناک گفته میشود.[3] در جرمشناسی نوین به جای مطالعه صرف شخصیت مجرم، ریسک و شاخصهای ریسک تکرار جرم در بزهکار مورد بررسی قرار میگیرد. شناخت و تحلیل عوامل خطر ارتکاب و بازرخداد جرم، به جهت پیشبینی و برآورد میزان تحقق ریسک، به منظور سلب توان کیفری و طرد فرد بزهکار صورت میگیرد.[4]
بررسی حالت خطرناک این بزهکاران چه در ایدئولوژی بازپروری و چه در ایدئولوژی امنیتگرا، قانونگذاران را بر آن داشته تا با سیاستگذاری در زمینه وضع مجازاتهای شدید و سخت، از بازبزهکاری این افراد پیشگیری نمایند. مدیریت کیفری و پیشگیری از بازبزهکاری مجرمان خطرناک در سیاست کیفری در قالب رویکردهای نوینی انجام میشود که بر محور سزادهی و سرکوبی بزهکاران، قانونهای کیفری را دستخوش تغییرات قرار دادهاند.
رویکردهای نوین، به تاثیر از افکار عمومی که برآمده از خواستهها و دغدغههای واقعی افراد جامعه است، در عرصه قانونگذاری، زمینه تصویب و اصلاح قوانین و طرحهایی در سطح جامعه را فراهم نمودهاند و دلنگرانی افراد جامعه از افزایش بزهکاری و ترس از بزهدیدگی، سیاست کیفری را به سوی تشدید کیفرها، قاطعیت و حتمیت برخورد در قبال مرتکبین جرمهای خشونتبار و اقتصادی سوق داده است.[5]
افزایش روزافزون جرمهای خشونتبار و عدم کارایی سیاستهای اتخاذی سیستم عدالت کیفری، احساس عدم امنیت و ترس از بزهدیده واقع شدن را در بین افراد جامعه ایجاد نموده است. لذا افراد جامعه خواستار بازنگری سیاستهای کیفری شدهاند. این امر تقریبا سیستمهای کیفری بسیاری را تحت شعاع خود قرار داده و امروزه ما شاهد اثربخشی عوامگرایی بر سیاستها و تدابیر اتخاذی در برخورد با بزهکاران در جهت ارضای خاطر شهروندان و تامین امنیت جامعه هستیم.
بنابراین باید گفت که به رغم تحول رویکرد نظامهای عدالت کیفری از رهیافت بازپروری به سزادهی، همچنان جرمهای خشونتآمیز رو به افزایش هستند. لذا باید دید که سیاست کیفری نوین به تاثیر از یافتههای نوین جرمشناسی در قبال پیشگیری از بازبزهکاری مجرمان خطرناک چه تدابیر و اقدامات سرکوبگرانه و قهرآمیزی توصیه مینماید.
این نوشتار از دو بخش تشکیل شده است؛ در بخش نخست، فصل نخست به پدیده مجرمانه و ارکان آن اختصاص گرفته و بزهکار به عنوان رکن حائز اهمیت، از جنبه خطرناکی بررسی و انواع آن مطرح میشود. در فصل دوم نیز به مطالعه بزهکار خطرناک و زمینههای مورد توجه قرار گرفتن آن در سیاست جنایی نوین و معیارهای احراز خطرناکی بزهکاران پرداخته میشود.
در بخش دوم، فصل نخست به انواع پیشگیری از جرم میپردازد و پیشگیری تنبیهی، نظر به اهمیت آن در گفتمان بازبزهکاری مورد مطالعه عمیقتر قرار میگیرد. فصل دوم به بررسی سیاست کیفری و انواع رویکردهای سختگیرانه که در دهههای اخیر از سوی جرمشناسان ارائه شده اختصاص داده میشود و در ادامه سیاست کیفری ایران و ابزارهای تقنینی و ضمانت اجراهای کیفری در قبال مجرمان خطرناک در آن تحلیل و بررسی میشود.