1- واكاوي جرم محال (تبصره ماده 122 قانون مجازات اسلامي مصوب 1392 )از منظر اصوليين شيعه
2- بررسي فقهي قاعده درأ با تكيه بر قانون مجازات اسلامي مصوب
3- واكاويِ ماده 365 قانون مجازات اسلامي مصوب 1392 (اتانازي) ازمنظرِ فقه اسلامي
4- جرم ارتداد در روايات
علم اصول را میتوان آموختن یکسری روشها و قواعدی برای استنباط احکام شرعیه از ادله اربعه دانست.[1] این علم دستوری مقدمه ی تفقه و رسیدن به احکام شرعیه( فقه ) میباشد. بنابراین رابطه و نسبت آن با فقه مانند نسبت و رابطه منطق با فلسفه است. گفتنی است برخی از محققین به علت دستوری بودن این علم، آن را فن دانسته و عنوان « علم دستور استنباط» را برای آن مناسب تر میدانند.[2]
ضرورت دانستن علم اصول برای حقوقدانان ایرانی از یک سو، با توجه به عدم درک احکام شرعیه بدون فهم این علم و از سوی دیگر، ضرورت مطابقت تمامی قوانین در نظام تقنینی جمهوری اسلامی ایران از فقه اسلامی[3] به خوبی نمایان میگردد. وانگهی فارغ از انبعاث قوانین از فقه اسلامی، بسیاری از مسائلی که در علم اصول از آنها بحث به میان میآید، ( همچون مباحث الفاظ) جزء مسائل عقلی و فرا مذهبی هستند که هر حقوقدانی – و نه حقوق خوان- برای فهم مواد قانونی و مراد قانونگذار آن، بدان سخت محتاج است. با این حال زمزمه ی عدم کاربرد مسائل این علم و متروک شدن قواعد آن در محافل و نشستهای حقوقی مایه ی تعجب و شرمساری است. چنانچه برخی از بزرگان آورده اند: «چندى است كه علم اصول فقه مورد بىلطفى بعضى ارباب نظر قرار گرفته و نخستين بار يكى از ذوات ارجمند در مورد حجم و پيشرفت آن از واژه ورم استفاده كرد. البته منظور او چيز ديگرى بود. بعدها بسيارى از فضلا با تعبيرات ادبى گوناگون و طنزآميز بر اين دانش تاختند. كمكم كار به جايى رسيد كه حتى ناآشنايان هم جاهلانه و غير منصفانه حمله مىكنند.اينجانب آرزوى فرصت كافى دارم كه بتوانم مباحث پيشرفته اين دانش را روياروى با مباحث علمى مطرح در آكادمىهاى دنياى معاصر و مراكز فلسفهحقوق بازنگارى كنم.
اين اعتقاد من است كه سنگ پراندن به موجودات شگفتآور و محير العقول و يا فرار و گريز از آنها كار اطفال است. مقتضاى خردمندى را درك و فهم انديشه مىدانم. و ناسپاسى است كه انسان به ميراث و دستاوردهاى علمى بشريت پيش از خويش بتازد و از اين رهگذر با عوام فريبى كسب موقعيت نمايد.»[4]
بی شک پرداختن به تمامی موارد اصولی که در علم حقوق مورد استفاده قرار گرفته است، از حوصله این نوشتار خارج است.اما به حکمِ « ما لا یدرک کله لا یترک کله » به مصادیقی از مبانی این علم که آشکارا در فهم مسائل حقوقی موثر است، خواهیم پرداخت. لذا مطالب را ذیل چهار گفتار خواهیم آورد.
در گفتار اول که به واکاوی جرم محال (موضوع تبصره ماده 122 ق. م. ا) پرداخته ایم، با مراجعه به کتب اصولی در مییابیم که اصولیین شیعه در تألیفات خود، ذیلِ مبحث قطع به بررسی تجرّی ومبانی آن پرداختهاند.به نظر میرسد مخالفت قطع باواقع درتعریفِ اصولیین ازتجری، بیانگرعدم امکان وقوع نتیجه درخارج است که بیشک فقط میتواندباجرم محال همخوانی داشته باشد. در هرحال قانونگذار در تبصره ماده ۱۲۲ قانون مجازات اسلامی در مورد مجازات مرتکبین جرم محال قائل به تفکیک بین جهات قانونی و مادی شده است.به نظر میرسد این تفکیکِ قانونگذار، همسو و سازگار با نظر صحیحِ برخی از اصولیین همچون شیخ انصاری (ره) در رابطه با عدم عقاب و مجازات متجرّی میباشد.
در گفتار دوم نیز به بررسی قاعده درء خواهیم پرداخت. در این قسمت سعی اصلی بر این است که علاوه بر ذکر مستندات قاعده، تحلیل کلمات قاعده، اقسام شبهه و ملاک در عروض شبهه، گستره و قلمروی این قاعده را مشخص نماییم. چنانچه به نظر ما با توجه به همخوانی این قاعده با اصول عملیه و همچنین توجه به حقیقت شرعیه شدن لفظِ «حد» در روایات این قاعده، قلمروی شمول آن برخلاف نظر قانونگذار در ماده 120 قانون مجازات اسلامی، منحصر به حدود اصطلاحی ( حد به معنای خاص ) خواهد بود.
در گفتار سوم به مبانی اتانازی یا همان قتل ترحم آمیز پرداخته ایم. اتانازی که در زبان فارسی با عباراتی همچون بیمارکشی با ترحم، بیمارکشی طبی، تسریع در مرگ محتضر، قتل از روی ترحم، به مرگی و مرگ شیرین و....ترجمه شده است، در یکی از مصادیق خود به سلب عمدی حیات از یک بیمار صعب العلاج بنا به درخواست وی، تعریف میشود. در هرحال فارغ از مباحث اخلاقی، به نظر میرسد قانونگذار ایرانی با وضع ماده 365 قانون مجازات اسلامی مصوب 1392 عامل اتانازی را هم چنان همسنگ دیگر قاتلان مستوجب قصاص میداند. النهایه این که با بررسی کتب فقهاء و کنکاش در ادله ی موافقان و مخالفان آنها به این نتیجه میرسیم که ضمن تمییز بین حکم تکلیفی و وضعی مساله، اذن شخص به قتل خویش در واقع مانع به وجود آمدن حق قصاص میشود، به طوری که با وجود این اذن، مجنی علیه و یا اولیای دم وی هیچ گونه حقی برای استیفای قصاص نخواهند داشت. لذا هیچ یک از ادله مخالفین را از آن چنان قدرت و مبنایی برخوردار نمیبینیم که بتوان به پشتوانهی آن حکم به قصاص عامل اتانازی صادر نمود.
در گفتار چهارم به جرم ارتداد خواهیم پرداخت. بدین صورت که با بررسی روایات مربوطه و حمل روایات مطلق بر مقید آن، موضوع این جرم را صِرف تغییر عقیده ندانسته و جحد و عناد را لازمه ی تحقق این جرم می دانیم. در ادامه نیز برای تایید این مدعا، سیره ی عملی معصومین و هم چنین برخورد امام خمینی(ره) به عنوان حاکم اسلامی در برابر افراد و گروه هایی که به عنوان مرتد معرفی شده بودند، مورد بررسی قرار می گیرد.