1 - جرم انگاري و انديشه سياسي
2- جرم دولتي
3- مباني نظري جرم انگاري جرايم دولتي
4- چالش هاي جرم انگاري جرايم دولتي
5- مباني و اصول فكري فردگرايي
6- نقد تفكر فردگرايي و ارزيابي امكان جرم انگاري جرم دولتي در انديشه سياسي فردگرا
از زمانهای بسیار دور و در کهنترین جوامع باستان پادشاهان، امپراتوریها و حکمرانان برای اداره جوامع خود قواعد و قوانینی نه به شکل امروزین اما به صورت نوشته وضع و اعمال نمودهاند که از کهنترین آنها قانوننامه حمورابی، حقوق تلمود (شرح تورات) و الواح دوازدهگانه روم را میتوان نام برد. از آن زمان تاکنون بین حکومتها و قانونگذاری جهت اعمال حاکمیت و اداره جامعه و تسلط بر آن، رابطهای تنگاتنگ وجود داشته است. با پیشرفت جوامع و شکلگیری علوم انسانی و اجتماعی، رابطه حقوق و سیاست بیش از قبل و به شکلی نوین مطرح گردید و همواره یکی از مهمترین و اساسیترین موضوعات اندیشمندان و فلاسفه سیاسی و تا حدودی حقوقدانان بوده است و در وصف و تحلیل این رابطه ناگسستنی متون پربار و مفید زیادی از بزرگان عرصه علوم انسانی به یادگار مانده است که موضوع این کتاب نیز در همین حوزه و در یک ارتباط پیچیدهتری از تعامل شاخههای مختلف حقوق مانند حقوق کیفری، جرمشناسی، حقوق عمومی و برخی رشتههای علوم انسانی مانند علوم سیاسی، فلسفه، جامعهشناسی و روانشناسی میباشد.
رابطه حقوق و سیاست بسته به مدل حکومتها و اینکه یک جامعه چه نوع سیستم حاکمیتی برای خود پایهگذاری کند، متفاوت است. زیرا هر حکومتی بر اساس سیاستها و ایدئولوژی حاکم، قانونگذاری و اعمال قوانین میکند. انواع مدلهای حکومتی که منظور از آن همان نظام سیاسی حاکم بر یک کشور و ایدئولوژی آن برای اداره جامعه میباشد و برگرفته از اندیشه سیاسی پذیرفته شده در آن جامعه سیاسی بوده؛ براساس معیارهای گوناگونی ممکن است تقسیمبندی گردد ازجمله: الف) طبقهبندی حکومت بر اساس تعداد حاکمان (1- حکومت فردی: پادشاه موروثی، پادشاهی استبدادی، پادشاهی انتخابی، پادشاهی مشروطه؛ 2- حکومت گروهی: اریستوکراسی، الیگارشی، حکومت نخبگان؛ 3- جمهوری: جمهوری پارلمانی، جمهوری ریاستی ب) معیار تمرکز قدرت و پراکندگی آن در کشور(حکومت متمرکز، حکومت فدرال) ج) معیار جهانبینی الهی(حکومت الهی، اومانیسم) د) معیار مشارکت شهروندان (توتالیتر، دموکراسی).[1] هرکدام از این گونههای حکومتی مجال فراوانی جهت تحلیل و بحث از آنها میطلبد که در این کتاب نوشته را از مسیر اصلی خود منحرف خواهد کرد و همچنین با دقت نظر در بیشتر آنها متوجه خواهیم شد که بر اساس مبانی سیاسی خود هرکدام از مدلهای بالا در تعامل و برخورد با شهروندان خود و اداره جامعه یا مأخوذ و برگرفته از مبانی و اصول اندیشه سیاسی جمعگرایی هستند و یا فردگرایی. هرچند که به لحاظ تاریخی قبل از پایهگذاری این دو تفکر پا به عرصه عمل گذاشته باشند. بنابراین؛ آنچه که در اینجا حائز اهمیت است و اندیشه سیاسی مورد تحلیل در کتاب حاضر پیرامون آن به رشته تحریر درخواهد آمد، این است که پس از تحولات تاریخی جوامع ازجمله؛ تشکیل دولت-ملتها، اعتراض به حاکمیت کلیسا، دوره تجدد و متعاقباً انقلاب صنعتی که در اروپا رخ داد، توجه به حقوق شهروندی، جنگهای جهانی اول و دوم، صفآرایی دو بلوک شرق و غرب در مقابل هم در دوران جنگ سرد؛ میتوان گفت مدلهای حکومتی جوامع کنونی بیشتر در قالب و تحت تأثیر دو اندیشه سیاسی غالب و مقابل همِ جمعگرایی[2] و فردگرایی[3] بوده است. فردگرایی تفکری است که بر اهمیت فرد و منافع فردی تأکید دارد. این واژه برای مشخص کردن دامنهای از تفکرات، فلسفهها و دکترین استفاده شده است. فردگرایی اساساً مفهومی است که در تمایز با مفهوم مخالف خود یعنی جمعگرایی معنا یافته است و مبتنی بر این واقعیت است که فرد، واحد اصلی واقعیت و معیار نهایی ارزش است.[4] با اندک تسامحی میتوان لیبرالیسم[5] و حکومتهای لیبرالیستی را نمونه عملی از فردگرایی دانست. لیبرالیسم، «فلسفهای سیاسی است که معتقد است سازمانهای سیاسی باید از طریق نقشی که برای علایق افراد ایجاد میکنند توجیه شوند؛ علایقی که جدا از مفهوم جامعه، قابل درک هستند. فرهنگها، اجتماعات و دولتها فی نفسه هدف نیستند و سازمانهای سیاسی و اجتماعی نباید در اندیشه مسخ یا تکامل طبیعی انسان باشند؛ زیرا مردم در اینکه در زندگی اقتصادی و معنوی خود چه هدفی را دنبال کنند آزادند. اما از آنجا که اهداف و مقاصد همه مردم به طور طبیعی با یکدیگر هماهنگ نیستند، ساختاری از قواعد لازم است تا از طریق آن افراد بتوانند میان اهداف خود و دیگران توافق و تسالم برقرار سازند».[6] تفکر دیگر که معمولاً بعنوان نقطه مقابل فردگرایان میتوان از آن اسم برد تفکر جمعگرایان میباشد. جمعگرایی واژهایست که بر نوع تعامل رفتاری بین افراد، گروهها و یا اقوام مختلف اطلاق میشود که بر رفتار گروهی و تعامل گروهی استوار میشود. جمعگرایی بر جامعه و گروه متمرکز میشود و بر اساس همین گروهگرا بودن، خواستار کسب هویت از جمع و رفتار طبق الگوهای از پیش تعیین شده جمعی است و خودانگاشتهای گروهی،خودانگاشتهای فردی اعضا را به وجود میآورند. ازجمله شاخصههای جوامع جمعگرا مراسم گروهی، رقصهای دستهجمعی، پدرسالاری و یا پیرسالاری و ... میباشد و به طور کلی به عقیده برخی، جوامع جمعگرا خوشنودتر از جوامع فردگرا هستند. زیرا بسیاری از اصول زندگی خود را تأیید شده در دسترس دارند و نیازی به فهم و اثبات دوباره آنها ندارند. به لحاظ تفکرات سیاسی، روسو در کتاب معروف خود قرارداد اجتماعی مثالی از سیاسیون جمعگرا ارائه داده است و در آن به این امر اشاره میکند که جوامع انسانی براساس یک قرارداد ضمنی بین جامعه و اعضای جامعه سازماندهی میشوند و اصطلاح بیانکننده این قرارداد عباراتی مانند: قدرت دولتی، حقوق و مسئولیت شهروندان فردگرا و… میباشد که بر اساس «اراده عمومی» انتخاب میشوند. فلسفه سیاسی جمعگرایی به هرنوع فلسفهای که در آن نقش گروه (گروه مدرسه، بازی، همکلاسی، نژادی، ملی و…) پررنگتر از نقش فردیِ افراد باشد، بازمیگردد.[7] جمعگرایی در قرن بیستم معانی و اصطلاحات مختلفی به خود گرفت: گاهی در جلد سوسیالیزم[8] و کمونیسم[9]، گاهی فاشیسم[10] و آخرین اصطلاح نیز جنبش سوسیال دموکرات[11] است. در این خصوص میتوان از نظام کمونیستی بعنوان نمونه جمعگرایی بحث به میان آورد که بر اساس مبانی ایدئولوژیک خود اعتقاد به این دارند که اقتصاد فرهنگزاست و اعتباری وافر به اقتصاد میدهند و بر این تفکر استوارند که بورژوازی سلطه طبقاتی خود را بوسیله سیستم حقوق کیفریاش و با سرکوب طبقات استثمارشده تأمین و حفظ میکند، بنابراین در این سیستم حکومتی آزادی فردی ارزش نخستین به شمار نمیرود و اینکه در راستای عقبگرد مداوم مساوات ایدهآل سوسیالیستی، دولت به کنترل مقتدرانه مجموعه پاسخها به پدیده مجرمانه و به مقابله کیفری با بیان ساده عقیده متفاوت از طریق جرمانگاری گسترده ادامه میدهند. توضیحاتی که در ابتدا راجعبه رابطه ناگسستنی حقوق و سیاست ذکر گردید زمانی بیش از پیش دچار پیچدگی و عمق بیشتری خواهد گردید که حاکمیت، خود موضوع قانونگذاری واقع گردد. بدین معنی که دولت مرتکب اعمال و رفتاری خواهد شد که وقوع آنها توسط یک شهروند معمولی، ممنوع و دارای کیفر است. این رفتارها که به عنوان جرم دولتی شناخته شدهاند، عبارتند از: رفتارهایی غیرقانونی، زیانبار و ناعادلانهای هستند که به نفع دولت یا سازمانهای آن ارتکاب مییابند و در هیچ یک از دادگاههای داخلی و بینالمللی بعنوان دولت مورد تعقیب و مجازات قرار نگرفتهاند. در جرم دولتی اعتماد عمومی نقض میشود از همین روست که بعضی از محققین حوزه جرم یقه سفیدها، جرم دولتی را بسیار بدتر و خطرناکتر از سایر جرایم مشابه ازجمله جرایم شرکتی میدانند. ذکر مقدمهای بر رابطه حقوق و سیاست بدین خاطر بود که موضوع کتاب یکی از هزاران موضوعات مورد تلاقی بین حقوق و سیاست است که حقوق کیفری نیز بعنوان شاخهای از علم حقوق بطور کلی و حقوق عمومی بطور خاص میباشد. بنابراین، کتاب حاضر موضوعی بین رشتهای میباشد که در پی فهم و ارائه کامل مطالب و همزمان خودداری از انحراف از موضوع اصلی کتاب میباشد. لیکن در این مسیر، الزاماً توسل به رشتههای دیگر علوم انسانی ازجمله: فلسفه سیاسی، جامعهشناسی، علوم سیاسی و شاخههای دیگر علم حقوق، گریزناپذیر مینماید. مبارزه بر ضد اقلیتی که به عنوان فاعلان یا تارکان آن افعال حیات و نظم جامعه را به خطر میانداختهاند؛ سابقهای به قدمت جوامع بشری دارد. این رویارویی با نقض ارزشها در حوزه حقوق کیفری، جرمانگاری نامیده میشود. جرمانگاری فرآیندی است که به موجب آن قانونگذار فعل یا ترک فعلی را ممنوع و برای آن ضمانت اجرای کیفری وضع میکند. بی تردید در خصوص اینکه چه رفتارهایی در جامعه جرم باشد و کدام رفتارها در دامنه منطقه آزاد رفتاری باقی بماند، در مدلهای مختلف حکومتی متفاوت است. در این کتاب نگارنده در پی تحلیل امکان یا امتناع ورود رفتارهای ظالمانه دولتی تحت عنوان جرم دولتی به ورطه جرمانگاری در یک حکومت برگرفته از اندیشه سیاسی فردگرا میباشد. بدین مفهوم که اگر یک نظام سیاسی بر مبنای اصول و عقاید فردگرایی شکل گرفته باشد، تا چه حد قابلیت و ظرفیت تئوریک و عملی جهت جرمانگاری رفتارهای ظالمانه خودِ حکومت را دارد. یعنی یک حکومت فردگرا زمانی که خودِ دولت ناقض حقوق و قوانین جامعه است، چگونه برای اجرای عدالت و تساوی در مقابل قوانین و تسلیم شدن در برابر دستگاه قضایی واکنش نشان خواهند داد. لازم بذکر است درباره موضوع کتاب ممکن است این شبهه ایجاد گردد که دو اصطلاح جرمانگاری و جرم دولتی نباید کنار هم آورده شود زیرا باهم منافات دارند. در پاسخ باید عنوان نمود، اولاً: جرم دولتی در هیچ نظام حقوقی داخلی و بینالمللی جرمانگاری نگردیده و اطلاق واژه «جرم» صرفاً به واسطه ماهیت منحصر به فرد و فراتر از جرایم معمولی این رفتارهاست نه به علت جرمانگاری شدن آنها، ثانیاً: با فرض جرمانگاری این رفتارها باز ایراد فوق منتفی است چراکه ممکن است یک رفتاری در کشوری ممنوع و دارای مجازات باشد اما در کشور دیگر جرم نباشد، مانند جرم زنا در ایران و همین رفتار در کشورهای لیبرال. در این صورت میتوان امکان یا عدم امکان جرمانگاری زنا در کشورهای متأثر از تفکر لیبرال را بررسی نمود که امری کاملاً معمول و درست بنظر میرسد.
در خصوص سابقه تحقیقاتی با عنوان دقیق کتاب حاضر باید گفت هیچگونه مقاله، کتاب، پروژه، پایاننامه و کتابی به زبان فارسی و انگلیسی انجام نگرفته و هر آنچه وجود دارد یا به رابطه مدلهای حکومتی و جرمانگاری بطور کلی پرداخته، مانند ماهیت کتابهای ترجمه شده خانم می ری دلماس مارتی با عنوان نظامهای بزرگ سیاست جنایی جلد نخست و دوم، که برگردان فارسی آن را دکتر علی حسین نجفی ابرندآبادی انجام داده است و نیز از همین مترجم کتاب درآمدی به سیاست جنایی، تألیف کریستین لازرژ، نشر میزان؛ یا فقط در رابطه با جرم دولتی سوای تعامل با مدلهای حکومتی میباشد که آن هم بسیار اندک است. با جستجو منابع کتابخانهای و سایتهای معتبر اینترنتی داخلی و خارجی، نوشتهای که به طور خاص به رابطه بین اندیشه سیاسی و رفتارهای دولتی پرداخته باشد وجود ندارد و از این جهت و همچنین نتایج حاصل از تحقیق حاضر، امری بدیع بوده و سابقه تحقیقاتی ندارد. به واسطه اینکه موضوع مورد تحقیق از مسائل و موضوعات بنیادین حقوق کیفری میباشد و همچنین در ارتباط علوم مختلف شکل گرفته است، نیاز به حوزه گسترده مطالعاتی داشته و همچنین به دلیل تلاقی با رشته علوم سیاسی و حقوق عمومی، گاهاً سد محکمی در ارائه مطالب به صورت شفاف و با صراحت علمی وجود دارد.