1- تعريف اخلاق، - ويژگي هاي فعل اخلاقي - انواع كاربردهاي اخلاق - مبناي روش شناختي اخلاق
2- اطلاق يا نسبيت در اخلاق - مبناي معرفت شناختي اخلاق - مبناي انسان شناختي اخلاق - معيار ارزش گذاري اخلاقي
3- اخلاق و حقوق
« نسبت اخلاق و حقوق در غرب - نسبت اخلاق و حقوق در اسلام»
3- اخلاق و سياست
«جدايي اخلاق از سياست - تبعيت اخلاق از سياست - دو سطحي بودن اخلاق و سياست- وحدت اخلاق و سياست -
4- اخلاق و حقوق اساسي
« مباني حقوق اساسي - نسبت اخلاق و حقوق اساسي
5- جايگاه اخلاق درحقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران
« آشنايي با حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران - مباني اخلاقي حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران
تجلي اخلاق در سپهر حقوق اساسي - تأثير حقوق اساسي بر اخلاق
اندیشهورزی پیرامون جامعه سیاسی، دولت، حاکمیت و سیاست یکی از پرسابقهترین مباحث علوم اجتماعی است،که ذهن بشر را همواره به خود مشغول کرده است. هر حکمرانی برای تسلط بر قلمرو خود نیازمند ساختار سیاسی مشخصی است که بر همین اساس در تمامی جوامع انسانی قواعد و ضوابطی شکل گرفته و موجب تثبیت قدرت سیاسی میگردد. هرچه پایههای ساخت سیاسی و قواعد حاکمیت از استحکام بیشتری برخوردار باشد، ثبات و تداوم بیشتری پیدا خواهد کرد. تاکنون تحلیلها و مبانی مختلفی از اصول و قواعد حاکم بر قدرت سیاسی در نظریات و اندیشههای سیاسی طرح گردیده که هریک به نوعی به تحلیل و تبیین مبانی قدرت و قواعد حاکم بر آن از زاویه مشخص پرداختهاند.
یکی از عمدهترین و قدیمیترین تحلیلها از قواعد حقوق اساسی تحلیل سیاسی است. بررسی تعارض و منازعه نهفته در ذات سیاسی و تفکیک میان دوست و دشمن و تحلیل اصول و قواعد بر پایه قدرت از ویژگیهای این نوع تحلیل به شمار میرود. شاید غلبه همین نگاه موجب شده تا در برخی آثار نگاشته شده در خصوص حقوق اساسی عنوان «حقوق اساسی و نهادهای سیاسی» استفاده شود.
تحلیل فلسفی و کلامی و مطالعه موضوعات حقوق اساسی و پدیده های سیاسی با رویکرد عقلی و استدلال فلسفی، نوع دیگری از تحلیل قدرت و قواعد اساسی به شمار می رود که بیشتر هنجاری و تجویزی است و با آنچه باید وجود داشته باشد سر وکار دارد نه چیزی که هست. ریشه این نوع از تحلیل حقوق اساسی را در اندیشههای افلاطون و ارسطو و سپس در قرون وسطی آگوستین و آکوئیناس میتوان مشاهده کرد. مباحثی که در اندیشه سیاسی دانشمندان اسلامی چون فارابی یا ابن خلدون مطرح شده نیز در همین راستاست. در دورههای معاصر نیز این رویکرد هم چنان اهمیت خود را حفظ کرده است. تحلیل فلسفی و منطقی از قانون اساسی در بسیاری از کتابهای حقوق اساسی به ویژه در دهههای بعد از انقلاب، به چشم می خورد.
همچنین تحلیل اقتصادی حقوق به معنای بررسی مفاهیم و نهادهای حقوقی با ابزار و اصطلاحات اقتصادی یکی دیگر از روشهای تحلیل و بررسی قواعد حقوق اساسی است که به ایضاح مفاهیم و قواعد و بررسی آنها با استفاده از مفاهیم اقتصادی می پردازد.
در این میان تحلیل اخلاقی حقوق اساسی مباحث مربوط به حقوق اساسی به ویژه بنیانهای حقوقی را در پرتو مباحث اخلاقی مورد بحث قرار میدهد. آنچه در تحلیل اخلاقی مدنظر است، سنجش درجه اخلاقی بودن عناصر حقوق اساسی یک نظام سیاسی و یا ارائه گزارههای هنجاری اخلاقی جهت تحلیل، ترمیم و یا اصلاح نظام مزبور است.
نوشتار پیش رو تلاشی در راستای تبیین رویکرد اخلاقی حقوق اساسی با تأکید بر مؤلفههای حقوق اساسی نظام جمهوری اسلامی ایران است. بدین معنا که ضمن دفاع از نظریه اخلاقی حقوق اساسی، به بیان امکان و ضرورت رویکرد اخلاقی در عرصه حیات سیاسی میپردازد و سپس نحوه پیوند مبانی اخلاقی را با ساختارهای سیاسی و حقوق و آزادیهای فردی مورد بحث قرار می دهد.
با عنایت به این مهم که غایت اصلی و هدف نهایی احکام و آموزههای دینی و به ویژه دین مبین اسلام اصلاح و خودسازی انسان و جامعه است،[1] توجه به رویکرد اخلاقی در نظام سیاسی اسلامی امری است مهم که جای خالی آن در منایع حقوقی به ویژه حقوق اساسی محسوس و مشهود است. این اثر آغاز راهی برای تأمل و تحقیق بیشتر در این رابطه است.